محبت شما

تنها چیزی که به من انرژی مضاعف تا براتون بنویسم .محبت بی دریغ شماست. خدا میدونه که من این مدت که ننوشتم چقدر 

  

 محبت از شماها دریافت کردم و دلم میخواد بدونید،که هر پیامی که از شما می گیرم کلی خداوند رو شاکر میشم که چنین دوستان گلی دارم. من بارها به خیلی از شما گفتم که دنیا ی وبلاگ نویسی به من کمک زیادی کرد . یعنی به حدی بوده که الان که بر میگردم و به گذشته نگاه میکنم برام شبیه معجزه بوده. یا شبیه که نه خود معجزه. 

من زمانی که اینجا اومدم واقعا تنها و افسرده بودم ولی وقتی نوشتم با تک تک جملاتی که مینوشتم و حتی گریه میکردم، شما به من انرژی و محبت میدادین و  فقط خودم میدونم که چقدر حرفای شما روی زندگی من تاثیر گذار بود و به من کمک کرد.

دلم میخواد حالا که اینا رو میگم بهتون بگم دستان همه ی شما رو میبوسم. چه دوستانی که تو این دنیای واقعی موفق به زیارتشون شدم و چه دوستانی که شاید اون طرف دنیا هستن ولی انرژیشون به من میرسه. و چه دوستانی که در همین دنیای مجازی موندن ولی برای من از هر دوستی واقعی تر هستن!

همه ی شما برای من فو ق العاده این و من همیشه بهتون فکر میکنم. حتی دوستانی که مدتهاست حضورشون رو نمیبینم ولی تو قلبم همیشه هستن.

این مدت که نوشتنم کم شده، و حتما هم دلیلشو میدونین که درس میخونم. لطف شما ها منو شرمنده کرد، چه مثل وقتی یه پیام تو وایبر از دوستانم  میبینم و چه وقتی میام اینجا و از شما کامنت میگیرم..

حالا اگه بخوام از خودم بگم که روزگار میگذره و منم اخر هفته ها میرم دانشگاه و بقیه ی هفته هم در حال جزوه نویسی هستم، یعنی هر چی تو چند سال گذشته نوشتن یادم رفته بود الان تبدیل شدم به یه میرزا بنویس، یا  بگم مهتاب بنویس...

 یعنی از صبح خودکار دستمه و مینویسم. 

خدا وکیلی هفته ی پیش یه خودکار رو تو پنج روز تموم کردم و همین طور انگشت به دهن مونده بودم!!

اخه تاجایی که یادمه وقتی بچه بودم ارزو داشتم خودکار تموم بشه ولی نمیشد.

 یادمه یه خودکار بیک میخریدیم و تمام طول سال میرفت. معلوم نبود جوهر بود یا یه چیز دیگه!! اخرش هم یا جوهرش میزدبالا یا گم میشد ،تا ما میتونستیم از دستش راحت شیم ولی الان خودکار. سر یه هفته تموم میشه.!!

تنها نشانه ای که از روزهای پاییزی این روزا میبینم کوتاه شدن روزها و رنگ رویاییه  برگهاست. چون بقیه چیزا که هیچ نشانه ای از پاییز و شب یلدا نداره.

نه بارونی و نه بادی و نه حتی سرد شدن هوا.. 

گاهی اونقدر دلم میخواد هوای سرد و بارونی به مشامم بخوره و زیر بارون برم تو خیابون.. و دستام یخ بزنه..

راستی از دوستان تحصیلم بگم که چند تا دوست به شدت خوب و مهربون پیدا کردم که دنیایی از انرژین و خلاصه همیشه با محبتاشون منو شرمنده میکنن. حالا توضیحات دوستانم مفصله که حتما یه بار در موردشون مینویسم..

دیگه براتون بگم که خیلی حرف دارم براتون بنویسم ولی واقعا فرصت نمیکنم. و حتی اینقدر که عاشق وبگردی بودم و دلم میخواست بهتون سر بزنم. الان فقط اگه بتونم یواشکی  میام پیشتون..

خلاصه الان روی دور تند زندگی هستم. یادتونه قدیما، نوار کاست بود. و نوارها گاهی تو ی دستگاه پخش میپچید و صدای موزیک چطوری میشد. منم الان همون جوریم. یعنی اگه یه کم شل باشم. زندگی منو جا میذاره و من فقط دارم میدوم که از قطار سرعت عقب نمونم..

اینم عکس اطرافمه، که ببینید در حال جزوه نویسی  چقدر دلم براتون تنگ شد و شروع کردم به حرف زدن با شما!!

راستی یه دوستانم هم تو وایبر برام این پیامو گذاشته بود و چون برای من خیلی مفهوم داشت و بود تقدیمش میکنم به همه ی شما..

دو قدم مانده که پاییز به یغما برود

این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود

هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد......

دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟ 

گله هارابگذار!
ناله هارابس کن!

روزگارگوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را...
فرصتی نیست که صرف گله وناله شود!
تابجنبیم تمام است تمام!!

مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت....
یاهمین سال جدید!!
بازکم مانده به عید!!
این شتاب عمراست ...

من وتوباورمان نیست که نیست!!
زندگی گاه به کام است و بس است؛
زندگی گاه به نام است و کم است؛
زندگی گاه به دام است و غم است؛

چه به کام و
 چه به نام و
 چه به دام...
 زندگی معرکه همت ماست...زندگی میگذرد...

زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛
زندگی گاه به جان است و جفایت بکند‌؛
زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛

چه به نان
 و چه به جان 
و چه به آن...
زندگی صحنه بی تابی ماست...زندگی میگذرد...

زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛
زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛

چه به راز 
و چه به ساز
 و چه به ناز...
 زندگی لحظه بیداری ماست زندگی میگذرد....


نظرات 24 + ارسال نظر
یک نفر غریبه 25 آذر 1393 ساعت 09:22

به به مهتاب خانم دلمون برات تنگ شده بود دانشجوی نمونه

ممنون دوست عزیزم
دانشجوی نمونه که فدای سرم. من نمره ی قبولی بگیرم برای این ترم کلامو میندازم تو هوا.. از بس استرس دارم..

شوریده 25 آذر 1393 ساعت 10:27 http://shorideh07.blogfa.com

مهتاب جان
ممنون از این همه لطفت
خوبی از خودته که دوستانت رو این جوری وابسته کردی
درسته سرت شلوغه و درس حسابی وقتت رو پر کرده همین که هر از چند گاهی بیایی یه پست بذاری و از احوالات خودت بقیه رو باخبر کنی برامون بسه
خوب و خوش سلامت باشی

ممنون شوریده جان
راستش خودم اینقدر دلم هوای وبگردی با خیال راحت رو کرده که خدا میدونه..
حالا بعد امتحانات ترم انشالله.............

لیلین 25 آذر 1393 ساعت 10:40 http://lilien.blogsky.com

به به مهتاب خانم
چه خوب که نوشتی . میبینم که مشغول درس خوندنی. خودکارا خراب شده مادر

ممنون لیلین جان
بهر حال یا خودکارای حالا خودکار نیستن یا اون قدیمی ها خودکار نبودن.. یه جای کار لنگ میزنه..

رها 25 آذر 1393 ساعت 18:12


بعضی از احساساتو با کلمه نمیشه بیان کرد، دیدن این روزهای تو، همیشه آرزوی من بوده و حقیقتن خود معجزه

ممنون رهای عزیزم
من هیچ وقت محبت شما ها از ذهن و قلبم پاک نمیشه.. اون روز گار تمام شد. تلخی هاش رفت ولی محبت شما ها ماندگار شد..

هر جا هستی همیشه شاد و سرزنده باشی
مهتاب جون! هوا که سرد شده امروز بارون هم میاد اینجا

ممنون دوست خوبم، تو هم همینطور
والا اینجا یه کوچولو سرد شد ولی خبری از بارون نبود. فقط کمی ابری شد هوا

تارا 26 آذر 1393 ساعت 13:21

سلام مهتاب جان
یک روز دیرتر این پست رو گذاشته بودی یه کامنت دیگه هم اضافه می شد که کجایی؟؟ چرا نیستی؟؟
اما خوب تا باشه از این مشغله های خوب. بچه م چه جزوه نویس شده! چه کار خوبی کردی عکس گذاشتی عزیزم. از این کارها باز هم بکن. آدم احساس می کنه همون جا پیشته و داره باهات حرف می زنه.

سلام تارا جان
ممنون از لطفت... راستش از خودم تعجب میکنم که پارسال چقدر سرم خلوت بود و نمیتونستم درک کنم‌که وقت‌کم اوردن یعنی چی؟
میدونی حالا به اندازه ناچیزی میتونم استرس تو رو برای پایان نامه درک کنم
خودم چون تو جزه نویسی یهو به سرم رسید پست بذارم. خواستم حسمو منتقل کنم

عسل 28 آذر 1393 ساعت 05:12

چه پست دلنشینی و چه شعر زیبایی و چه عکس همخوانی!
زندگی می گذرد...
فقط تصور کن همین یک سال پیش یا نه مثلن دو سال پیش شرایط هر کدوممون چطوری بوده و الان چقدر اون روزها دورن مهتاب، انگار نه انگار ما همون آدمی بودیم که اون روزها رو پشت سر گذروندیم...
خیلی خوشحالم که هنوز هستی، که هنوز هستیم.
راستی اون جزوه ها چی هستن که می نویسی مهتاب؟ جزوه های خودت رو پاکنویس می کنی؟ چون گفتی کل هفته داری جزوه می نویسی برام عجیب بود آخه...

ممنون عزیزم
عسل عزیز؛ اتفاقا من گاهی با خودم میگم ایا این من بودم که این روزگار رو سپری کرپم؟ یا گاهی فکر میکنم همین دیروز بود که دخترم که کلاس اول دبستان بود ومن چقدر فکر میکردم که خیلی طول میکشه تا بره دانشگاه وحالا به همین سرعت گذشت!
یعنی وقتی به گذشته نگاه کنیم به سرعت نور بوده.....
منم واقعا خوشحالم وخدا را هزاران بار سپاس
عزیزم من تو کلاس رکورد(ویس) میگیرم و بعد میام تو خونه روی کاغذ پیاده میکنم. چون اوایل ترم سرم شلوغ بود فرصت نکرده بودم به پای کلاسها پیش برم وبرای همین جزوه نویسیم موند.
حقیقتش اینه این جزوه نویسی خودش یه داستانی داره.. من معمولا اگه جزوه ای خریدنی باشه میخرم وبقیه شو خودم انجام میدم. ولی هستند کسانی که تو کلاس مستمع ازادن و ‌هیچ کاری نمیکنن وبعد هم جزوه از بقیه میگیرن..

زاهارا 4 دی 1393 ساعت 13:37

انشالله همیشه روزگار بر وفق مراد باشه

ممنونم دوست خوبم.
امیدوارم روزگار هم بر وفق مرادت بشه گلم

زاهارا 4 دی 1393 ساعت 13:39

یادم نیست بهت رمز جدید دادم یا نه ولی خوب حالا که سرت شلوغه چیکار کنم

عزیزم رمزم دادی.‌منم میام میخونمت. ولی شرمنده چون با گوشی میام. نامحسوسه اومدنم
مرسی از لطفت عزیزم

حوا 5 دی 1393 ساعت 21:15

مهتاااااااب جونیییییی
عااااااشقتم

مرررررررررسی عزیزم

شیدا 6 دی 1393 ساعت 16:14

همینکه مشغول درس خوندنی خودش برات یه دنیا لذت و آرامش داره... بهترین دوستی ها تو همین دوران هست البته در نظر من
همه اونجا شادن مثل بچه ها
وقتی خودت آرومی زندگیت هم بهتر میشه دیگه فرصت حرص و جوش الکی رو نداری و مجبوری به جای فکر کردن و غصه خوردن مشق بنویسی
خسته نباشی پاشو برو سر درست شاگرد اول بشی

مخصوصا این شادی وقتی چند برابر میشه که مدتها از محیط درس وکلاس دور بوده باشی و قدرشو خوب بدونی
واقعا وقتی درس میخونم ومشغولم دیگه ذهنم خیلی چیزای الکی نمیکنم

مهتا جان ، الهی هر جا هست سالم و سلامت باشی
کلا بازار وبلاگستون سوت و کوره ! همه به روز شدن ! رفتن سراغ لاین-تانگو-وایبر و ....
با خوندن شعر نمیدونم چرا دلم یهویی گرفت !

ممنونم عزیزم همچنین برای تو
راستش من خودم فکر میکنم عمر وبلاگ نویسی به سر اومده ولی با این حال اینجا یه مزایایی داره که با هیج چیزی قابل مقایسه نیست
شاید این شعر ادمو یه لحظه به این حس برسونه که ممکنه خیلی چیزا رو نتونسته باشه بدست بیاره ولی با این حال شکوه وشکایت چیزی رو حل نمیکنه. باید از بقیه عمر لذت برد

زهرام 8 دی 1393 ساعت 11:00 http://http:/zkh.blogsky.com

سلام مهتاب جان خوشحالم که خوبی وسرگرم تحصیل من هم مدتها بود چیزی ننوشته بودم بعدا 3تا پست باهم گذاشتم انشااله همیشه موفق و خوش باشی

سلام زهراجان
میدونی الان که مشغله م زیاد شده میفهمم شما که شاغل هستین چقدر مسئولیت بیشتری دارین.
تو هم شاد وموفق باشی عزیزم

لیلین 10 دی 1393 ساعت 08:29 http://lilien.blogsky.com

دوباره باید دست به تهدید و ارعاب بزنیم تا بنویسی دِ بنویس دیگه.

لیلین جان کلا گاهی فک میکنم چی بنویسم؟ یعنی مغزم به چیزی قد نمیده



صبر ایوب داری تو اینو از ته دلم میگم عزیزم


واقعا؟
خودم گاهی فکر میکنم تو بعضی چیزا صبورم ولی تو بعضی چیزا نه..

سلام مهتاب گلی خوبی؟
میس یو :*
دقت کردی من کلن نیستم یادتونه من بچه کف بلاگستان بودم
نگرانم نشدین ؟؟ شک نکردید؟
به شدت مشغول کار و پایان نامه هستم ؛ اما هنوزم همتون رو دوست دارم و به یادتون ؛ از آخر این ماه دوباره سرم خلوت میشه و مسام پیشتون
همتون رو دوسن دارم
به رها ، نازنین ؛ عسلها و شیدا سلام برسون

سلام عزیزم.
اتفاقا من از اول یادمه تو هر وقت درس وامتحان داشتی غیبت میزد حالا پایان نامه که جای خود داره ولی من درکت میکنم عزیزم

مهصاد 12 دی 1393 ساعت 01:59

خیلی هم عالی!
زندگی روی دور تند...
چقدر خوب که توی نوشته هات میشه حس عمیق رضایت رو دید مهتاب جان
کلی انرژی مثبت گرفتم
خیلی خوشحالم که تونستم این روزهات رو هم ببینم...
به امید روزهای بهتر...
میبوسمت دوست عزیزم

ممنون مهصاد جان
گاهی وقتا میگم خدایا شکرت.. چقدر خوبه ادم ذهنش اونقدر مشغول اهدافش باشه که وقت نداشته باشه بخواد به چیزای ناخوشایند فکر کنه..
تازه مفهوم این حدیٍث رو میفهمم که هیچ سرگرمی بهتر از کار نیست..
واقعا کامنت و نظراتتون به من انرژی مضاعف میده. واقعا ممنون.

فدات بشم واسم دعا کنید
ببخشید الان دیدم مه چقدرم اشتباه تایپی دارم

عزیزم انشا.... ک موفق میشی و نمره ی عالی تو پایان نامه میگیری
اشتباه تایپی رو که همه دارن. من خودم هر وقت با گوشی مینویسم از ده تا کلمه هفتاش غلط در میاد

مهتاب جان ! من هر رمزی که داشتم وارد کردم ولی باز نشد !
یعنی اگه میشه رمز لطفا !!!

سلام.خواهش میکنم شما جون بخواه.
براتون فرستادم...

یاس 14 دی 1393 ساعت 09:31

خواهر مهتاب سلام این منم یاسسسس
خیلی پر رو تشریف دارم نه؟ امروز سر زدم به وبلاگم دیدم دوستان منور کردن ماشالا، خجالت دادن، البته افراد ناامید هم داشتیما، تو پیله خودم بودم الان اومدم بیرون با یه خبر خوب که بعد بهت میگم، رمزتم که باز تغییر دادی!!!!! این چه کاریه آخه مردمو در به در میکنی، بیا بزار رمزتو بینیم

سلام خواهرم
خداییش یعنی تو این دمت به وبلاگت هم سر نزده بودی؟ بابا تو دیگه کی هستی؟
حالا الحمدالله که از پیله در اومدین
والا این رمز که یه سال بیشتره عوض نشده. حالا بازم میفرستم

میشه رمزت رو برام بفرستی؟

براتون فرستادم دوست خوبم

راستی ارشد چی میخونی مهتاب جون؟

افاق جون برام جالبه حدس بزنی چی میخونم؟
یه راهنماییت میکنم. از رشته های علوم انسانیه..

یاسمن 16 دی 1393 ساعت 02:47

سلام
از صمیم قلب موفقیتت رو بهت تبریک میگم. خیلی خوشحال شدم و صد البته بهت ایمان داشتم.
از همینجا به دوستای قدیم سلام عرض میکنم. هرچند نمیدونم کیا هنوز اینجا هستن؟
با عرض شرمندگی رمزی که دارم کار نمیکنه!

سلام دوست قدیمی من
بعد مدتها یاسمن جان.. فکر میکنم بیشتر از یک سال هست ازت خبری نداشتم.
ممنون از لطفت گلم..
عزیزم رمز رو برات به ایمیلت فرستادم.

یاسمن 17 دی 1393 ساعت 01:21

خواستم برا پست افکار مغشوش کامنت بذارم دیدم امکان گذاشتن نظر وجود نداره اومدم اینجا، بابت اون فتوایی که طرف تو روضه داده بود.
از معصوم روایت داریم که نمیتوان به سبب کفر، به زن و شوهرهای کافر نسبت زنا داد. چون هر قومی برای خودشون آیین ازدواج دارن و بچه هاشونم حلال زاده ان. اگه اینطور باشه کل دنیا زنازاده ان به جز چندمیلیون شیعه ای که داریم که از این تعداد هم تعدادی به معنای واقعی حلال زاده نیستن.
به نظر من اگه این موضوع رو هم بپذیریم که سنی ها بدلیل عدم وجود طواف نسا همه از دم حرومزاده ان، کلی توش اما و اگر هست. اولا تعدادی از بچه های سنی قبل از حج والدینشون بدنیا اومدن و حلال زاده ان. درثانی، اگه بخوایم اینطوری نتیجه گیری کنیم، سنیها اصلا محرم نشدن. چون احرام با دو رکعت نماز تو مسجد شجره شروع میشه و شرط قبولی نماز صحت وضوست. که از نظر فقه شیعه هم وضو و هم نماز سنی ها بدعته و از بیخ وبن باطل. پس درکل احرامی نبوده تا خروج از احرام هم معنی داشته باشه. پس هیچ حاجی زاده سنی بسبب حج بابا و مامانش حروم زاده نیست.

کلاً من فکر میکنم نصف این چیزایی که به اسم تو دین تو مغز ما فرو میکنن از اساس غلطه.
فقط باعث میشه که از اونطرف یه ادمایی مثل داعش ظهور کنن واز اون طرف هم شیعه ها گاهی گمان میکنن فقط بهشت پر میشه از خودشون وبقیه مردم دنیا باید برن جهنم..
قبول دارم که اگه بخواهیم اینجوری نتیجه گیری کنیم خیلی چیزا عوض میشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.