بوی ماه مهر

این روزا عصر که میشه به شدت بوی پاییز رو حس میکنم. یه جورایی حس خاصی دارم. نمیدونم شاید بگم یه حس غریبی دارم..

 همیشه حس میکنم پاییز فصل عاشقیه.. همونطور که بی نهایت زیبا و منحصر به فرده، همونطور هم گاهی دلگیره..

امسال پاییز رو طور دیگه ای در پیش دارم.. انگار دوباره میخوام برم مدرسه. همون حس دوران کودکی رو دارم..امسال میرم دانشگاه..

یادتونه دو تا پست قبلی نوشتم که دو تا خبر خوب شنیدم. یکی از خبرها قبولی ارشد دانشگاه ازاد بود.. البته بهتون نگفتم تا وقتی که قطعی بشه و ثبت نام کنم.

چون اگه بعضی دوستان یادشون باشه من دو سال پیش هم ارشد قبول شدم ولی چون یه شهر و یه استان دیگه بود نرفتم.. .خب بعد دو سال بازم امسال امتحان دادم و قبول شدم و این بار همینجا ، تو شهر خودم..

راستش وقتی نتایج اومد و دیدم قبول شدم خیلی خوشحال شدم. میدونین من عاشق درس خوندن هستم. وقتی درس میخونم حس میکنم خیلی جوونتر شدم.. واسه همین الان انگار بازم ده سالمه و دارم میرم دبستان..برگشتم به دوران کودکی.

البته امیدوارم همه چیز به خوبی و خوشی پیش بره.. شاید روزایی که میرم دانشگاه رو بیام تو یه عنوانی جدا براتون بنویسم..

گرچه اونقدر حرف دارم بزنم که همه شون تلنبار شدن روی هم و یه جورایی نمیدونم از کجا شروع کنم.؟. گاهی فکر میکنم حتی با این دنیای مجازی هم رو در واسی دارم و هی خودمو سانسور میکنم.

بهر حال امروز وقتی برای ثبت نام رفتم حس عجیبی داشتم، اولش که دلم میخواست که خدا رو بغلش کنم..چون هر وقت نگاه میکنم میبینم خیلی خیلی هوامو داره و در واقع انگار هر روز  و هر ساعت برام معجزه میکنه..

از این به بعد تمام روزای چارشنبه و پنج شنبه رو کلاس دارم. برام دعا کنید که از پسش بر بیام.. بتونم بعضی چیزا رو تحمل کنم و خدا کمکم کنه..