زندگی مرغی

بچه که بودم کنار خونه مون یه زمینی بود که چار تا  دیوار با یه در داشت و ما اونجا مرغ و خروس نگهداری میکردیم و یادمه که من از مرغا متنفر بودم. بعد یادمه که این مرغا ظهر که من از مدرسه بر میگشتم تو خیابون ولو بودن و فقط چلغوز میکردن، و هی قد قد میکردن.

  و از شانس منم همیشه مدرسه هام نزدیک خونه مون بود و چون خونه ی ما تو خیابون بود ،مسیر رفت و امد بچه ها بود و من همیشه فکر میکردم این مرغا آبروی منو میبرن..و گهگاه هم یه لگدی از طرف من نصبیشون میشد که سه متر از جای خودشون بالا بپرن و صدای قد قدشون بیشتر بشه. 

اما این مرغا گاهی مریض میشدن و توی پر و بالشون شپش لونه میکرد و یادمه پدر و مادرم میگرفتشون و زیر پراشون رو چرب میکردن. اونزمان این کار به نظرم خیلی مشمئز کننده بود..

خلاصه این مرغا تو روزای شپشی یه جا کز میکردن و صدایی هم ازشون در نمیومد..

حالا منم بعضی وقتا دلم میخواد عین مرغای شپشی بشم و فقط بخوابم و یا این که فکر میکنم مرغ شپشی هستم. چون جون ندارم..

ولی خب اونا مرغ بودن و یکی چربشون میکرد تا خوب بشن! ولی من خودم باید  یه کاری کنم تا از این حالت در بیام. برای همین تصمیم گرفتم بنویسم!!.اگرچه در همین حال حاضر، تو خونه م سگ میزنه و گربه میرقصه،( یهو یاد کارتون گربه سگ افتادم، چرا دیگه کارتون قشنگ نمیذارن؟)

خلاصه خونه م واقعا بهم ریخته س، یعنی چند روز پیش  با رضا رفتیم طبقه پایین دیدیم ای دل غافل از سقف اشپزخونه طبقه ی وسط اب چکه میکنه، بعد فهمیدیم  بله؛ گامون زاییده و لوله فاضلاب کف اشپزخونه بالا که خودمون زندگی میکنیم ،ترکیده!حالا دیگه نمیگم چطوری کف آشپزخونه رو ریختیم بالا و لوله رو درست کردیم و این حرفا... که خب شکر خدا الان تموم شده. ولی یه چند تا کیسه شن و سیمان تو راه پله جا خوش کرده تا بنده ببرمشون پایین و خلاصه مجبورم از این قیافه ی مرغی در بیام و پاشم به کارام برسم..

مستاجر مادرشوهرم به طرزی معجزه اسا ظرف یک هفته خالی کرد و رفت.. یعنی رفتنش واقعاً معجزه بود..

حالا قراره اگه خدا بخواد من برم تو طبقه ی وسط زندگی کنم ... ولی اینا منوط به اینه که ما طبقه ی وسط رو کاغذ دیواری کنیم و جونم براتون بگه که این طبقه ی وسط چون دو سه سالی هست دست مادر شوهرم بوده و اونا هم ماهی یه بار کمتر میومودن اینجا،الان با گرد و خاک یکی هست (البته گرد وخاک لای درز در وپنجره ها تبدیل به بتون شده)و من هر روز میرم یه نگاه میندازم که چطوری این همه خاک رو تمیز کنم و از اون طرف چطوری وسایلمو بیارم پایین و همزمان وسایل مادرشوهرمو بیارم بالا.. یعنی امسال به معنای واقعی جابجایی غول اسا دارم..

حالا امیدوارم به موقع تموم بشه و فرصت تمیز کردن داشته باشم..

چون زیر زمین هم که دست مستاجر بوده، الان کار بنایی داره..

یه سوال: من پارسال برای تمیز کردن مبلمان زنگ زدم و از بیرون اومدن که مبلمان رو تمیز کنن ،ولی راستش اصلا تمیز نشد و فقط تمام اتاقمو ریختن بهم! واین که یک روز کامل منو معطل کردن تا تشریف اوردن، حالا امسال میخوام خودم تمیز کنم.. ایا کسی راهی برای تمیز کردن مبلمان سراغ داره و اگه قراره با شامپو فرش بشورم ، چه مارکی از همه بهتره؟ چون من که شاپوی مبلمان تا حالا ندیدم!! ایا شامپوی مبل مخصوص وجود داره؟

خدایا متشکرم از این که همیشه حضورت رو حس میکنم، این که در هر شرایطی میتونم به تو تکیه کنم، این که عاشقانه دوستت دارم.

خدایا متشکرم که به من سلامتی  کامل دادی، و میتونم تمام کارامو خودم انجام دادم..

پروردگارا،  متشکرم بابت این که هر چی از تو طلب کردم تو بهترینش رو نصیبم کردی...