حوصله م سر رفته + پی نوشت

به شدت حوصله م سر رفته..

کلی وبگردی کردم ولی خاموش..

 

 از دو روز پیش تا الان به شدت دچار عذاب وجدان چاقی شدم، نمیدونم چیکار کنم؟ تو این چند ماه گذشته هم چند کیلو اضافه وزن پیدا کردم، بعد جدیدا هم هی میرم تو وبلاگها و سایتهای اشپزی و هی غذاهای جدید درست میکنم و هی میخورم و هی هم از خودم و دستپختم تعریف میکنم. صبح هم کلی پودینگ شکلاتی درست کردم که الان تو یخچاله و هی منو صدا میزنه که من برم  بخورمش ولی من گوش نمیدم..

من یه اخلاقی دارم که خدا نکنه گیر بدم به یه چیزی ،!!! دیگه ولش نمیکنم، مثلا قبل که کتاب میخوندم، میرفتم کتابخونه سه تا کتاب میگرفتم،و مثلا بچه گرسنه ش بود ولی من در حال کتابخونی بودم! یعنی یه کتاب 500 صفحه ای رو تو دو روز میخوندم، یادمه یه شب تا صبح نخوابیدم، چون نمیتونستم داستان کتاب رو رها کنم..

 عشق به چت واینترنت هم که قبلا براتون گفتم؛

حالا الان هم گیر دادم به اشپزیSmiley from millan.net، از ده روز پیش تا الان این غذاها رو برای شام درست کردم و خوردم، موساکا، رولت مرغ، پای سیب زمینی با سوسیس و قارچ، سوفله ی مرغ ، و غیره که همه شون هم پنیر پیتزا دارن و خب  خوشمزه و در عین پر از کالری..توجه کنید که بنده وقتی شام میخورم خیلی زود چاق میشم..

اینا غیر از دسرهایی چون باسلق و پودینگ و شیرینی نارگیلی و کشمشی هست که تو این هفته درست کردم و هی خوردم..

حالا گذشته از اینا امیدوارم عشق اشپزی غذاهای جدید زود از سر من بیفته و یا بتونم کنترلش کنمpraying..

دو سه روز پیش یکی از دوستان دوره ی دبیرستانم بهم زنگ زد، تقریبا پونزده سالی هست که ندیدمش، ولی خب اون لطف داره و هر یکی دوسالی یه بار زنگ میزنه یا دعوتم میکنه تو مهمونی دوره ای دوستان مدرسه و یا حالمو میپرسه ولی خب الان اومده ساکن اصفهان شده و از من خواسته حتما همو ببینیم و رفت وامد کنیم ولی به دلیلی من دوس ندارم..

راستش من تا الان با هرکسی دوست بودم و یا فامیل بودیم، برام مهم نبوده که از نظر مالی چقدر با هم تفاوت داریم، و خدا رو شکر هیچ وقت هم حسرت یا غبطه به زندگی کسی نخوردم ، چون فکر میکنم هرکسی به اندازه ی ظرف خودش از این دنیا برداشت میکنه..

ولی نمیدونم چر اینبار این حس بهم دست داده که بخاطر این که این دوستم خداروشکر تو وضعیت مالی بسیار بسیار خوبی قرار داره من نمیخوام باهاش رفت و امد کنم..

ولی میدونم دوباره و دوباره تماس میگیره یا حتی خودش میخواد که بیاد خونه ی من و من موندم چیکار کنم؟

و دلیل دیگه ش اینه که ادمها در طول زمان تغییر میکنن، من خیلی احساس نزدیکی و صمیمیتی با این دوستم ندارم، و نمیدونم قراره در مورد چی حرف بزنیم؟

ایا  شما هنوز با دوستان دوران مدرسه رفت و امد دارین و هنوز باهاشون احساس راحتی دارین؟


پی نوشت: لینک غذاها رو گذاشتم، روی هر کدوم کلیک کنید دستور پختش میاد، فقط پیشنهاد من به شما اینه که برای رولت مرغ بهتره از کالباس استفاده نکنید، هم سالمتره و هم خیلی سنگین نمیشه، اخه خود مرغ و پنیر پیتزا یه غذای کامله، دیگه نیازی به کالباس نیست.. در ضمن من برای هر غذایی میگردم ساده ترین دستو رو پیدا میکنم، نمیدونم از تنبلیم هست یا این که خصلت اصفهانی دارم و میخوام با کمترین مواد غذا درست کنم..


نظرات 22 + ارسال نظر
آفاق 10 آبان 1392 ساعت 15:04 http://b-arghavani.blogfa.com

با اینکه تو خیابون دوستامو ببینم خیلی هم گرم میگیریم اما اصلا با هیچ کدوم رفت و امد ندارم اونا هم با بقیه رفت و امد ندارن

اخه من تو خیابون هم نمیبینمشون، چون اونا تو شهر ما نیستن، من فقط گهگاهی تلفنی چند تا کلمه حرف میزنیم..

تارا 10 آبان 1392 ساعت 15:11 http://taranevesht1.blogfa.com

در مورد اول که عین خودمی. منم روی یه چیزی کلید می کنم تا مدتی. بعد ازش زده می شم. برای من معمولا در مورد غذاهاست. یه مدت ترشی زیاد می خورم. یه مدت شیرینی. اما بعدا تا مدت ها دیگه اصلا نمی خورم.
در مورد دوستت بهت حق می دم. من دوره ی دبیرستان دو تا دوست داشتم که سه تایی با هم بودیم. اونا درسشون از من ضعیف تر بود و من یه جورایی کمکشون هم می کردم. بعدش اونا دیگه ادامه ندادن و من رفتم دانشگاه. یه کله خوندم تا الان. اونا هردو ازدواج کردن و بچه دارن.
یکیشون که هیچی... کلا با کسی ارتباط نداره. ولی اون یکی هرچند وقت یک بار زنگ می زنه و گله می کنه که دکتر شدی و سراغ نمی گیری و... . هروقت هم زنگ می زنه، بعد از احوال پرسی حرفامون ته می کشه و دیگه نمی دونیم چی بگیم. منم چند وقت پیش برای اولین بار زنگ زدم خونه ش که خونه نبود و جواب نداد. منم دیگه زنگ نزدم.
رفت و آمد خانوادگی که بعد از این همه سال خیلی ریسکه. همون موقع هاش هم تو مدرسه یا دانشگاه، آدم با اون چیزی که نشون می ده متفاوته. چه برسه به این که چند سال هم گذشته باشه.
به نظر من بهش بگو زیاد اهل رفت و آمد نیستی و شوهرت هم دوست نداره و اگر بخواد همدیگه رو بیرون ببینین. اصلا ببینین اخلاق هاتون چقدر تغییر کرده.
ضمنا شاید برای شوهرت خوشایند نباشه که شوهر دوستت بیاد خونه تون.

ولی من وقتی روی یه چیزی گیر میدم مدت طولانی دچارش هستم.... فقط کاش بتونم تو این یه مورد خودمو کنترل کنم..
منظور دوستم اینه که مهمون دوره یا دوستانه بگیریم، یعنی دوستان دوران دبیرستان جمع بشیم دور هم..
اخه همین دوستم من بهش میگم میخوام برای ارشد بخونم مسخره میکنه و میگه عقلم کمه واین حرفا.... من میدونم باهاش حرفی ندارم بزنم، مگه ادم چقدر میتونه یاد گذشته بکنه و هی از گذشته حرف بزنه؟
خلاصه کاش گیر نده و زنگ نزنه..

لیلین 11 آبان 1392 ساعت 09:32

مهتاب جان چه خبره خوب کمتر بخور. میدونی پنیر پیتزا چقدر چاق کننده است. ول کن این غذاهارو همون کتاب بخونی بهتره.
یه بار دوستت رو ببین از سرش می افته من دیدم آدمهایی که گیر میدن بعد از یه بار دیدن و اینکه فضولی شون میخوابه دست بر میدارن.

اره پنیر پیتزا هم چاق میکنه و هم خیلی خوشمزه است و ادم تو خوردن زیاده روی میکنه..
عزیزم بخاطر شرایط و تفاوتهای زیاد اقتصادی اصلا دوس ندارم یک بار هم بیاد خونه م، چون همون کنجکاویش ازارم میده..

بیا اون غذاهایی که درست می کنی رو به ما هم یاد بده ! به نظرم اگه ورزش رو بذاری تو برنامه ت اشکال نداره غذاهای مورد علاقه ت رو بخوری.
من با چند تا از دوستای دوره مدرسه م رفت و آمد دارم. دوستای خوبی هستن. اما بعضی ها رو که دیگه سالهاست ارتباط نداریم وقتی تو خیابون می بینم به یه سلام و علیک بسنده می کنم و تمایلی ندارم ارتباط جدیدی رو باهاشون شروع کنم

باشه عزیزم لینکاشو حتما میذارم، باور بعضی هاش از بس خوشمزه بود رفت تو لیست برنامه های غذاییمون، این روزا به این فکر میکنم که اینهمه سال اینترنت در اختیار داشتم چرا این غذهارو ندیدم و نپختم..
عزیزم من پارسال یه دوره رفتم چربی سوزی وچون بدنم خیلی خشک بود و این ورزش هم خیلی سنگین بود دچار کمر درد شدم الان دیگه اصلا نمیتونم ورزش کنم..
منم دلم یمخوادت به همون احوالپرسی تلفنی بسنده کنم، اصلا دلم نیمخواد رفت و امد کنم..

شیوا دالان بشهت 11 آبان 1392 ساعت 13:02

منم دوست ندارم با بعضی ها رفت و آمد کنم . چرا با دوستت رک نیستی؟

اخه عزیزم سالهاست ندیدمش، برای همین نمیتونم الان که میگه همدیگه رو ببینیم من بگم دوس ندارم..

حوا 11 آبان 1392 ساعت 20:29

واااای خوشمزه بارون بوده
من از اون دسته ادماییم که هر وقت دوستای قدیموببینم اون حسای قدیمی زنده میشن برام با بهارکه بیست سالی هست دوستم و همچنان با وجود فاصله مکانی اینقدر با هم صمیمی هستیم که شاید کمتر دوستانی اینجوری باشند.

خیلی خوبه که هنوز این حس رو داری،
اینم خودش نعمتیه..
با یکی دو تا از دوستانم هنوز کم و بیش راحتم، البته دیدگاهامون کاملا متفاوته ولی خب هنوز میشه حرفایی برای گفتن پیدا کرد ولی با بعضی هاشون هرگز..

شیدا 12 آبان 1392 ساعت 08:44

بهترین راهی که میتونی وزن کم کنی با در نظر گرفتن اینکه نتونی بیرون خونه بری ورزش رقصیدنه
من نمی دونم چرا این راه راحت رو خانمها به خصوص خونه دارها که صبح ها وقت آزاد دارن و خونه خالی دست کم میگیرن
روزی یه ساعت برای خودت برقص اونم نه یه مدل هر طور که میتونی گاهی با ریتم اروم و قردار گاهی تند و بندری و لزگی و بپربپر اونقدر که عرق کنی و به نفس نفس بیوفتی
غذات رو هم حداقل اگر نمی تونی کم کنی ثابت نگه دار
یه رزیمی هم هست اینکه پنج روز هفته رعایت کنی قند و کربوهیدرات رو به حداقل برسونی (برنج و نون و شکر رو خیلی کم یا حذف کنی) یک یا دو روز همونقدر که دوست داری و از هر چی دوست داری مثل الآن بخوری
با این دو روش اگر درست انجام بدی در عرض یه ماه حداقل پنج کیلو لاغر می کنی
مامان خود من این روش رو استفاده کرد البته چون زانو درد داشت نمی تنست زیاد برقصه بیشتر نشسته می رقصید بعد که وزنش اومد پایین زانوشم خوب شد حالا راحت میره ورزش
از هشتاد و پنج کیلو (با قد 173) شده هفتاد کیلو در عرض سه ماه

گفتی رقصو، کردی کبابم
عزیزم من تو رقص ادمی به بی استعدادی خودم ندیدم.. یعنی بلد نیستم دست وپامو تکون بدم ولی خب حالا تو خونه که کسی نمیبینه ، به نظرم ایده ی خوبیه..
ولی عزیز جون کی میگه ما زنهای خونه وقت داریم، من وقت ندارم درس بخونم، چون که گفتم فعلا گیر دادم به اشپزی و از صبح تا غروب تو دو متر اشپز خونه وول میخورم..
فکر کن اگه یه اشپز خونه انچنانی داشتم حتما اتراق میکردم همونجا..
این رژیم کربو هیدرات رو تا الان به سبکی که تو میگی انجام ندادم ولی قبلا یه مدت شکر نمیخوردم وزنم کم شده بود..
وای چی میشه من ده کیلو کم کنم؟

زهرا م 12 آبان 1392 ساعت 11:34 http://zkh.blogsky.com

سلام مهتاب جون من که دوستای دوران مدرسه که هیچی حتی با خانواده ام بزور ارتباط دارم یعنی وقتی ندارم عصر که خسته از سر کار میام اگر یک شام درست کنم ویک خرید کوچولو با پسر کوچکم برم شاهکار کردم ولی گاهی دوستایی می بینم خیلی خوشحال میشم اگر فرصت کردی غذاهایی رو که درست کردی برامون بذار

خب عزیزم چون تو مسئولیت یه زندگی رو تنهایی به دوش میکشی معلومه که وقت نداری..
لینک غذاها رو گذاشتم ولی حیف که خودم از غذاهام عکس نگرفتم، حالا اگه غذاهای جدید پختم و عکس بگیرم حتما میذارم..

درکت میکنم عزیزم! منم از غذا خوردن لذت میبرم حتی اگه نون وماست بخورم! واسه همین روز به روز به عرضم اضافه میشه!:پوزخند
حالا چی شده که این دوستت برات مهم شده؟اونم مثل بقیه ! اهمیت نداره که اون پولدارتره ! خوب باهاش بیرون قرار بذار و یه بهانه ای جور کن مثلا اینکه شوهرم دوست نداره با دوستام رفت و آمد کنم منم همین بهانه رو برای دوستام آوردم البته من برام مهم نیست که اونا از ما پولدارترن دلایل دیگه ای دارم که از رفتن توی جمع دوستان دوران دبیرستان زیاد حال نمیکنم و البته همسری هم از رفت و آمد زیاد استقبال نمیکنه!

وای مشکل منم همینه من از هر غذایی لذت میبرم..
اخه تا الان تمام دوستان نزدیک سابقم تو یه شهر دیگه بودن، این اولین دوستمه که اومده کنار من زندگی میکنه..
عزیزم اون خیلی پولداره، اگه تفاوتمون خیلی زیاد نبود شاید راحتتر بودم ولی الان برام راحت نیست با این موضوع کنار بیام..

سعی کن بیشتر غذاهای رژیمی درست کنی یا پنیرش رو کمتر بزن کم چرب تر استفاده کن البته شوهرخواهرم میگه دوتا قاشق روغن برای بدن نیازه ایشون دکترای تغذیه دارن مثلا برای پنیر پیتزا یه قاشق مرباخوری معادل دوقاشق روغنه

اخه مساله فقط پنیر پیتزا نیست، من خودم یه عادت بدی دارم تو اشپزی هی ناخنک میزنم..
بعد هم تمام این غذاها رو باید شام بپزم.
چون ناهار که خانواده عادت دارن برنج بخورن..

شاهدونه 12 آبان 1392 ساعت 13:07

مهتاب کدومو اول درست کنم خپل؟

جیگر اول موسا کارو درست کن.. هم ساده س هم خوشمزه..
البته اگه بادنجون رو دوس داری..

چه پست خوشمزه ای! می خوی ما رو هم اغفال کنی غذاهای خوشمزه بپزیم بخوریم چاق بشیم؟!

عزیزم تو مثبت فکر کن، من میخوام شما هم مثل من کدبانو باشین..

تارا 13 آبان 1392 ساعت 09:33 http://taranevesht1.blogfa.com

ولی بچه هات چه حالی می برن با این مامان کدبانو و خوش سلیقه شون.
برای من که خوابگاهم و حتی اگر بمیرم هم باید خودم خودمو کفن و دفن کنم خیلی رویاییه.

وای تارا من همین الان وبلاگ تو بودم
چه حس خوبی
عزیزم ادما تا چیزی رو دارن قدر نمیدونن، نمیگم من خیلی کدبانو هستما ولی خب این جوریه دیگه..

تارا 13 آبان 1392 ساعت 10:02 http://taranevesht1.blogfa.com

واقعا هم قدر نمی دونن.
من وقتی خونه مون بودم هم مامانمو حلوا حلوا می کردم. اما الان که دورم می فهمم حلوا حلوا کردنم کم بوده اصلا.
وقتی از در می آی تو و می بینی یه غذای خوشمزه آماده ست و بوی غذا پیچیده و یه فرشته ی مهربون بهت خسته نباشید می گه آدم حس می کنه اون لحظه خوشبخت ترینه.
مرسی از کامنتت. منم دیدم هم زمان تو وبلاگ من بودی کلی ذوق کردم.

من گاهی به دخترم میگم کاش میرفتی خوابگاه کمی قدر میدونستی ولی اون تو جواب میگه: مامان جونم من حالا حالا به شما چسبیدم و از پیش شما تکون نمیخورم.. یا میگه مامان اونجوری دلت هی برام تنگ میشد برام گریه میکردی...
خلاصه از رو نمیره...

لوسیمی 14 آبان 1392 ساعت 08:08 http://sorrygirle.blogfa.com

مثه منی .....

مهتاب 14 آبان 1392 ساعت 11:22 http://raspinalady2.persianblog.ir/

مهصاد 15 آبان 1392 ساعت 00:47

بابا کدبانوووووو
باید درست کنم

حتما درست کن ولی مواظب باش

شوریده 15 آبان 1392 ساعت 13:12 http://shorideh07.blogfa.com

بیشتر از همه به اون کوچولویی که ظرف میشست خندیدم ولی من واقعا نمیفهمم اون زنهایی که روبنده میزنن وعکس میگیرن میخوان چی رو یادگاری نگه دارن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[پاسخ:]
برو ازشون بپرس خوب........[نیشخند][نیشخند][نیشخند]

اخه عزیزم اینا اگه عقلشون میرسید که روبنده نمیزدن و باهاش عکس نمیگرفتن.. حالا من برم از اینا با این عقلاشون چی بپرسم؟

آرام 15 آبان 1392 ساعت 15:01

مهتاب من ناخواسته یعنی بدون اینکه از این روش رژیم(اینی که شیدا گفت ) اطلاع داشته باشم چند ساله که همی طور غذا میخورم
یعنی از شنبه تا 4 شنبه رعایت میکنم 5 شنبه و جمعه به خودم میرسم الان هم فقط یه ذره که زیادم به چشم نمیاد شکم دارم .

آرام جان من بیشتر اوقات دلم شدیداً برای یه تیکه شیرینی ضعف میره، واسه همین باید از کم شروع کنم..
من کلا گاهی خیلی زیاد دچار پرخوری میشم واین پرخوری معمولا تو فصول سرد اتفاق میفته، یعنی هی بدنم یخ میکنه و هی میرم غذا میخورم..
حالا امروز که 4 شنبه س، پس من دوروز اخر هفته رو میخورم و از شنبه شروع میکنم..

سلام مهتاب خوبی ؟
منم عاشق ِ این غذاهام که نوشتی
البته خوشیحتانه میتونم خودم رو کنترل کنم و نخورمشون و گرنه با توجه به استعداد ِ عجیبی که در چافی دارم و بر هیچ کس پنهان نیست الان از در رد نمیشدم
در رابطه با دوست ها هم بهت بگم که من با همه دوستانم هنوز مراوده دارم به جز دوستای ِ مهد ِ کودکم اونا رو هم دیگه پیدا نکردم متاسفانه
اما دیدار هامون به این صورت ِ که بیرون هم رو میبینیم پون خونه هر کدوممون یه طرف ِ تهران ِ
هر کدومم ازدواج میکمم عروسیشون میریم بچه دار هم بشن میریم خونشون
اما دیگه بقیه مواقع هر کسی به دلخواه خودشه که بقیه رو دعوت کنه یا همون بیرون بیاد همو ببینیم
واسه تولد هم همینطور

به به سلام بهار جان
من تو رو تو زمان درس ودانشگاه خیلی کم میبینم
عزیزم منم قبلا میتونستم خودمو کنترل کنم ولی یه مدت هست افتادم روی دور پرخوری
خب تو با دوستات مراوده داری چون هنوز مجردی و اگه اونا هم ازدواج کردن زمان زیادی نگذشته ولی فکر کن من 20 ساله ازدواج کردم و ازشون جداشدم وتو این مدت کلی رفتارهای خودم و اونا تغییر کرده ولی با این حال من خودم میدونم که بزرگترین عاملی که نمیخوام با این دوستم رفت وامد کنم تفاوت های مادی هست..

شیوا دالان بشهت 18 آبان 1392 ساعت 10:03

کم سخن شدی مهتاب

اره
حرفم نمیاد..

یسی 30 آبان 1392 ساعت 01:56 http://asmanwien.blogfa.com/

:خندهوبگردی خوبه اما نه خاموش مثل الان من

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.