چند روز نوشت

دلم میخواد حرف بزنم و درد ودل کنم ولی نمیدونم چی بگم؟ الان همینطور بی هدف اومدم اینجا نشستم و دستام داره کلمات رو تایپ میکنه.

 امروز صبح ساعت هفت پا شدم. با این که دیشب حدود ساعت دو خوابیدم. چون مهمون داشتم. ولی عادت ندارم صبح بخوابم. و عین یک عدد خروس صبح زود پا شدمchicken

مهمونم دیشب برام دو عدد ظرف سطل بزرگ ماست محلی اورده. چون گاوداری دارن و من از صبح که مزه ی ماست و موسیرشو خوردم انگار طعم طبیعت زیر زبونمه. از بس خوشمزه بود..خوشمزه


 صدای زن همسایه یه لحظه اومد که داره سر شوهرش جیغ میزنه و بهش میگه:آشغال!!! تخم مرغ افتاد.عصبانی ماشا الله یه صدایی داره که وقتی داد میزنه خونه میلرزه و همینطور دل من. نمیدونم چه اخلاق خرکی دارم که دلم برای همه میسوزهخنثی. مثلا برای اقای همسایه دلم میسوزه و میگم گیر عجب موجودی افتادهیول.. اخه روزی نیست که این خانوم شوهرش رو فحش بارون نکنه .. یکی نیست به من بگه به تو چه؟

بعد هم هفته ییش من یکی از دوستان وبلاگیم رو تو اصفهان زیارت کردم و از دیدنش بسیار خوشحال شدم. یعنی یه حس خوبی بهم دست داد که اولین بار بود تجربه میکردم و خیلی شیرین بود.. من هیچ وقت فکر نمیکردم ادم بتونه تو این دنیای مجازی یه چنین دوستان خوبی پیدا کنه و ازشون انرژی مثبت بگیره.قلب

راستی یکی از دوستان هم که وقتی عکس منو دیده خیلی ذوق کرده، پیشنهاد داده که همه ی دوستان عکس بذارن و یا عکساشون رو برای من بفرستن تا من به صورت اختصاصی نشون بدم. میتونین عکس از هر سنی که خواستین بفرستین. مثلا از وقتی یه روزتون بوده.

یه چیز دیگه هم بگم و زحمت رو کم کنم..برام دعا کنید که اتفاق خوبی که منتظرش هستم زود از راه برسه. یه چیزایی هست که ذهنم رو مشغول کرده..

خب تا قسمت بالایی که نوشتم مال روز جمعه بود که حتی وقتی نوشتم دکمه ی انتشار رو زدم ولی باز منصرف شدم و حذفش کردم، حالا بقیه ی این دو روز هم بنویسم و بعد برم:

جمعه شب دقیقا 8 دقیقه به ساعت یک نیمه شب، همینجور که خوابیده بودم، زمین شروع به لرزیدن کرد، اول فکر کردم باد شدید میاد ولی یه لحظه بعد فهمیدم زمین لرزه است و واقعا ترسیدیم. تو همین چند دهم ثانیه داشتم فکر میکردم چقدر اونایی که زلزله های شدید رو دیدن، خاطره وحشتناکی دارن..خلاصه که خدا رحممون کرد. 

ولی جونم براتون بگه که اینجا اکثر مردم شب رفتن تو پارک خوابیدن ولی ما نرفتیم.

و نکته ی اخر، من برام خیلی سخته که روزانه نویسی داشته باشم. مثلا برای همین پست جونم در اومد تا چند خط نوشتم،

با این که دلم میخواد در مورد خیلی چیزا حرف بزنم ولی نمیتونم.همیشه ترجیح میدم وقتی یه چیزی تموم میشه در موردش بنویسم....


نظرات 27 + ارسال نظر
یاس 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:10

سر صبح چجوری تونستی ماست موسیر بخوری خواهر؟! من که آخر ماست خورم نمیتونم سر صبح ماست بخورم.... ماست موسیر

عزیزم ساعت 7 بیدار شدم ولی ساعت 9 ماست خوردم
فکر کنم بد توضیح دادم. ولی واقعا ماست معرکه ایه..حیف که تموم میشه.

شیوا دالان بهشت 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:25

رفتی عکس منو ببینی مهتاب ؟

اره عزیزم . مرسی خبر دادی بهم.

لیلین 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:31 http://lilien.blogsky.com

به به مهتاب خانم گل گلاب
عزیز دلم اینایی هم که نوشتی خوب بود من هی میومدیم میدیم که باز رانندگی هست.
این زلزله همه رو حسابی ترسونده میگن تهران هم میخواد بیاد. چه میدونم.
مراقب خودت باش.
ضمنا دلت برای مرد همسایه نسوزه تو چیه میدونی دقیقا چه خبره.

اره دیروز کلی در مورد زلزله تهران خوندم. اخه میگن برای تهران اگه زلزله بیاد که خیلی وحشتناکه..
عزیزم، اخه از بس صدای خانومه بلنده، من میگم چه صبری داره این اقاهه!!!!!

هاچ زنبور عسل 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:39

خو میگفتی با کی دیدار داشتی ؟
خو مگه ما چمونه بدونیم هان
بعدشم چه زن بداخلاقیه واه واه برو بهش بگو سرو صداتون رو اعصاب بنده رژه میره شاید یه کم سر عقل اومد ومهربونتر شد

عزیزم ااگه خودش خواست من میگم
عزیزم خیلی بد اخلاقه.. میترسم من برم بگم بگیره منو یه دست بزنه!! میتونه منو درسته قورت بده

آرام 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:46

مهتاب منظورت از عکس چیه؟
منم تجربه زلزله رو دارم خیلی وحشتناکه .

عکس از خودتون.
حالا میتونین خودتون رو معرفی کنید یا همین جوری عکس بذارین..البته پیشنهاد یه دوستی بود که تو هم خوب میشناسیش..
برای ما که فقط زمین لرزید ولی چون نیمه شب هم بود ومن تنها بودم خیلی ترسیدم.

حوا 1 اردیبهشت 1392 ساعت 10:01 http://taranekhane.persianblog.ir

زی زی 1 اردیبهشت 1392 ساعت 10:40 http://zizi1364.blogfa.com

ایشالا همیشه سالم باشی و حوصله ات سر جاش باشه و اتفاق خوبی که منتظرشی زودتر بیافته..

ممنون عزیزم
خدا کنه ......

سولی 1 اردیبهشت 1392 ساعت 10:41 http://soliiii.blogfa.com

سلام مهتاب جان
کلی دلم برات تنگ شده.ممنون که جویای حالم شدی تو این مدت که نبودم.تا اونجا که میتونستم بهت سر میزدم اما فرصت کامنت گذاشتن نداشتم.
دعا کن برام.

سلام عزیزم
کجا بودی این مدت؟ امیدوارم هرچی که میخوای وبه صلاحت هست برات اتفاق بیفته عزیزم.

مهتاب سادات 1 اردیبهشت 1392 ساعت 11:03 http://zanechandom.blogsky.com/

خوبه گفتم برو بیرون بخواب

تو که قبلن هرروز اپ میکردی چرا دیگه نمیتونی بنویسی؟

ما که همیشه ماست از گاو همسایه درست میکنیم عاشق ماست بازاری هستیم مث سون ماست محلی چیه اه اه

عزیزم اونایی که رفتن تو پارک تا صبح لرزیدن
ماست سون خیلی خوبه
ولی ماستی که من خوردم کاملا ارگانیک بود. ماستهای تولید کارخونه یا حتی محلی ها ، معلوم نیست چی خوراک دام بیچاره میدن ؟ ولی ماستی که من خوردم شبیه معجون بود از بس خوشمزه بود.

شاهدونه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 11:16

مهتاب چرا اینقدر زلزله زیاد شده؟ خسارت هم وارد شده؟ خدا اخر و عاقبت همه را به خیر کنه

عزیزم، خداروشکر خسارتی نداشت ولی خیلی ترس داشت..
امسال همه ش زلزله بوده..

سولی 1 اردیبهشت 1392 ساعت 11:33 http://soliiii.blogfa.com

راستی مهتاب درست متوجه شدم؟عکس گذاشته بودی؟ میشه من ببینمت؟

اره عزیزم
ولی الان کل عکسامو از تو ارشیوم حذف کردم..دیگه ندارمشون.

حوا 1 اردیبهشت 1392 ساعت 11:48 http://taranekhane.persianblog.ir

راستی اون فرد مشاهده شده من بودم!!!!
اشکال نداره به دوستات بگی خوب.
چقدم ازم تعریف کرده بودی کلی اعتماد به نفس پیدا کردم
چرا ایکون بوس نداری ااااااااااا

عزیزم میذاشتی، باهاش یه مسابقه بذارم
تعریف نکردم، واقعیتو گفتم اونم خیلی کم..

لوسیمی 1 اردیبهشت 1392 ساعت 12:30 http://sorrygirle.blogfa.com

اتفاقا دیروز عکس بچگیمو پیدا کردم .... شاید برات فرستادم که بذاری یا شایدم خودم گذاشتم

مرسی عزیزم..
خیلی دلم میخواد ببینمت.

لوسیمی 1 اردیبهشت 1392 ساعت 12:52 http://sorrygirle.blogfa.com

راستی صبحم ماست موسیر خوردم ولی اصلا طعم سیر نداشت

موسیر با سیر شباهت دارن؟

لوسیمی 1 اردیبهشت 1392 ساعت 12:53 http://sorrygirle.blogfa.com

فک کنم ساخت چین بود

بعید هم نیست!!!
سیر چینی که هست. حتما موسیرش هم اومده

زهرا م 1 اردیبهشت 1392 ساعت 12:57 http://zkh.blogsky.com

سلام مهتاب جون ماست خوشمزه نوش جونت من هم برام تا یک موضوعی تمام نشده راجع به اون نوشتن سخته در مورد زلزله یکجایی خوندم که این زلزله ها زیر سر امریکاست و زلزله بعدی رو خراسان شمالی پیش بینی کرده بود امروز هم که خوند م مرکز زلزله نگاری امریکاگفته یک زلزله ۱۰ ریشتری طی دو روز اینده تو منطقه خاورمیانه اتفاق می افته ( امیدوارم که فقط شایعه باشه ) البته تو همان جا که این مطلب خوندم یکی از خواننده ها نوشته بود که امکان نداره چون خطوط زلزله خیز کشور ما به هم متصل نیست انشااله که همش شایعه باشه خوشحالم که این دو زلزله اخیر کشورمون تلفات جدی نداشت

اخه میگن زلزله ها تا حدودی قابل پیش بینی هستن. منم مصاحبه دکتر بهرام عکاشه رو که خوندم دیدم با اطمینان در مورد زلزله تهران حرف میزنه و چقدر با دلایل علمی توضیح میده که حتما این اتفاق میفته.
ولی مناطق زیادی از ایران روی گسل هستن.

یلدووک 1 اردیبهشت 1392 ساعت 13:50

دلم ماست محلی خواست چه خوب حامله نیستم والا حالا گریه وزاری راه میانداختم
زلزله؟ جونم برات بگه ما چند هفته ست که داریمش جزی از زندگیمون شده.
عکس چطوری بفرستم برات پیشتاز یا

عزیزم بیا برات یه کاسه بیارم
تو فرستنده باش من بهت میگم چطوری بفرستی..

عسل 1 اردیبهشت 1392 ساعت 15:39 http://beyondborders.blogsky.com

اوه مهتاب منم اصلن نمی تونم روزمره نویسی کنم...
در مورد زلزله من یه داستان کوتاه از فرورتیش رضوانیه خوندم که خیلی جالب و در عین حال دردناک بود. وقایعی رو نوشته بود که کسی نمی دونه اگر تهران زلزله بیاد اتفاق می افته...
اسم داستان هست: دومینوی تهران فرو ریخت...
جالبه تو هم بخونش...

واسه اون خصوصی خیلی ممنون. چقدر مامانی بود
من که واقعا وحشت کردم در مورد حرفهای دکتر عکاشه.... اخه فکر کن اصفهان اصلا تو منطقه زلزله خیز نیست ولی با این حال زمین لرزید. وای به تهران که روی گسل هست.
میخونم عزیزم..

بارونی 1 اردیبهشت 1392 ساعت 15:55 http://zendegiyeman12.blogfa.com/

خانمی شاید مرد همسایه یه کاری میکنه که صدای زنش سرش بلند میشه. شاید تقصیرکار مرده باشه. خدا عالمه

عزیزم من که تو زندگیشون نیستم وقضاوت هم نمیکنم ولی فقط از روی حرفایی که میشنوم میگم؛
فکر کن همش خانومه داره داد میزنه.

آرزو 1 اردیبهشت 1392 ساعت 17:23

تو رو خدا حرف از زلزله نزنید. من همه فکرم شده زلزله تهران!
اگه می شد کاری کرد خوب بود بدونیم. ولی وقتی فقط باید وایسی ببینی چی می شه.

بله عزیزم متاسفانه ما کاری نمیتونیم بکنیم. فقط امیدوارم هیچ وقت چنین بلایی اتفاق نیفته،

نازنین 1 اردیبهشت 1392 ساعت 17:53 http://arameshe-gomshode.blogsky.com/

مهتاب تو هم گیر دادیا به این خانوم همسایه
البته چه صبر و تحملی داری که داد و بیدادشون رو تحمل میکنی...من بودم تا حالا یه تذکری داده بودم...

درباره زلزله هم که واقعا خدا با این وضعیت ساخت و ساز ایران بهمون رحم کنه و گسلهای ایران رو حرکت نده
درباره کامنت اون دوستی که گفته بود میگن کار آمریکاست یا گاهی بین مردم شایع میشه فلان زلزله در اثر آزمایشات هسته ای یا انفجار بوده،در واقع اینها یه سری شایعه و افکار غیر علمیه...چون ماهیت زلزله کاملا با انفجار فرق میکنه و نیروی زلزله متوسط هزاران برابر یک انفجاره و از طرفی شتاب نگاشتهایی که امواج زلزله رو ثبت میکنند و شدتش رو اعلام میکنند کاملا میتونند بین انفجار در یک نقطه با زلزله که در طول کیلومترها گسل اتفاق میفته تفکیک قائل بشند و اصلا قابل مخفی کردن نیست...حتی شتاب نگاشتهای کشورهای دیگه هم میتونند این مسئله رو تفکیک کنند...

عزیزم ظاهرا این خانوم تعادل روانی نداره!! من چی بهش بگم؟ اینم با اخلاق من که رو در رو نمیتونم به کسی چیزی بگم..
اره من یادمه در مورد زلزله بم هم شایعات زیادی گفتن.
اتفاقا الان که در مورد زلزله خیلی مطالعه کردم میبینم که اینم یه رویداد طبیعی هست واگه اتفاق نیفته چیز عجیبی هست!!!
ولی متاسفانه تو ایران خسارات بعد زلزله بیشتر از خود زلزله هست واین ناراحت کننده است!

ترنج...ام 1 اردیبهشت 1392 ساعت 21:28

خدا رحم کرده مهتاب جون ...خدا به هممون رحم کنه ...من کلا نسبت به زلزله خیلی وسواس پیدا کردم الان چند ساله ...باورت میشه از هر جا رد شم و یا شب که بخوابم و یا بیرون باشم دایم موقعیت خودم رو نسبت به زلزله در نظر میگیرم !!!پس ذهنم باهاش درگیرم شدید ....
همینطوری هم که مینویسی خیلی خوبه دوستم ...

خداروشکر من که وسواسشو ندارم ولی با این حال چون خونه های ما مقاوم نیست وقتی زمین یه تکون میخوره خیلی میترسیم.
مرسی عزیزم

تارا 1 اردیبهشت 1392 ساعت 22:08 http://taranevesht1.blogfa.com

من که بیشتر اوقات چنین حسی رو دارم: این که دست و دلم به نوشتن نمی ره. خدا رو شکر من زیاد بازدید کننده ندارم. وگرنه من عمرا بتونم از بی حرفی و بی موضوعی، یه پست بلند بالا دربیارم.
راستی من برای دادن عکس به تو پایه م. اگه تعداد زیاد شد اعلام کن.

عزیزم تو که با توجه به رشته ت باید خوب بلد باشی بنویسی.
منم بیشتر میتونم در مورد خاطرات یا افکارم حرف بزنم تا موضوعات روزمره.
حتما عزیزم، گرچه بعضی دوستان برام خصوصی عکسشون رو فرستادن ومن کلی خوشحال شدم

هستی 2 اردیبهشت 1392 ساعت 11:27 http://hayooo2.persianblog.ir

سلام عزیزم
خدا را شکر زلزله به خیر گذشت ولی خیلی وحشتناکه....

سلام هستی جان
یه تکون کوچیک بود ولی یادواری بود برای این که ممکنه برای ما هم باشه.

مهصاد 2 اردیبهشت 1392 ساعت 17:08 http://parakandenevesht.blogfa.com

من که بطور کل بلد نیستم از خودم بنویسم چه گذشته چه حال چه آینده‏
فامیلهای اصفهانی ما هم حسابی ترسیده بودن و بالش و پتو به دست رفته بودن توی ماشین هاشون خوابیدند
امیدوارم هیچوقت اتفاق نیفته

اره اون شب تقریبا نصف بیشتر مردم رفتن تو خیابون ، یک بساطی پهن بود. پلیس فوری دست بکار شده بود مردم رو از تو مجتمع های مسکونی کشیده بود بیرون..

ونوس 3 اردیبهشت 1392 ساعت 10:39

خوبه که هب خیر گذشته :)

بله، خداروشکر

سنا 7 اردیبهشت 1392 ساعت 11:44 http://sohrab8sana.blogfa.com/

سلام.
از نزدیک دیدن دوستای وبلاگی خیلی جالبه.
انشالله اتفاق خوبی که منتظرشی زود زود بیفته.

ممنون عزیزم..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.