چیزایی که تو این پست مینویسم، فقط تجربه ی خودمه و فقط به دو دلیله:
اول این که من واقعا خیلی ناراحت میشم از کسانی که درگیر عشق ممنوعه( ارتباط با مرد متاهل ) هستند و هر وقت تو وبلاگهای مختلف میچرخم و از دل پردردشون میخونم واقعا تاسف میخورم از این که چرا اینقدر احساسات بر ما غلبه داره !!!! طوری که خودمون رو نابود میکنیم و اسمش رو میذاریم عشق؟ ؟!!
و از طرف دیگه، دلیل دومم این بود که من خودم زنی هستم که شوهرم با یه زن یه رابطه ی عمیق ده ساله داشت، ولی با همه ی اینها و این همه ازاری که به خودش و به من رسوند ترجیح میده که با من زندگی کنه.خواهش میکنم نگید بخاطر بچه یا چیز دیگه بوده؟ به نظر من اگه کسی عاشق باشه از همه چیز میگذره، اونم جنس مرد که خودخواهه و بیشتر به خودشون فکر میکنه تا موجودی به نام بچه.
به نظر من اقایون همیشه مسائل ج ن س ی خیلی براشون اهمیت داره و این چیزیه که به هیچ عنوان نمیتونن ازش بگذرن ، پس اگه فکر میکنید که اگه کسی که شما باهاش رابطه دارین بخاطر شما از رابطه ج ن س ی با همسرش میگذره ، سخت در اشتباه هستید ، و اگه فکر میکنید که شما رو هم برای رابطه ج ن س ی نمیخواد اینم یه اشتباه بزرگتره. چون این نه بخاطر خودخواهی مرد و نه چیز دیگه است ، این فقط یه علت داره و اونم سختار بدنی اقایون هست و چیزی که تو خلقتشون هست، یعنی تا جایی که من میدونم تو جنس نر، از تمام موجودات خلقت این امر هست ، (تا جایی که من میدونم فقط تو یکی دو مورد از موجودات این عالم هستی در مورد جنس ماده هم این امر صادقه)پس چیزی نیست که مرد بتونه ازش دست بکشه.
میرسیم به یه مساله دیگه؛ و این که اقایون همیشه به طرفی که بهش ابراز عشق میکنند ، شروع میکنند به درد و دل و این که ما با همسرمون تفاهم نداریم و این موضوع رو طوری تو ذهن شما جا میندازن که این تصور برای شما بوجود میاد که اگه شما هم نبودین ، این زن وشوهر با هم مساله داشتن و در واقع این طوری شما از عذاب وجدانتون کم میشه ، من میخوام بگم درسته که شاید این موضوع تو خیلی از موارد صادق باشه و من انکارش نمیکنم ،ولی حرفم این که شما مطمئن باشید که با بودن شما این رابطه ای که مشکل داشته به جای این که حل بشه صد در صد خراب تر میشه و این شما هستید که مقصرین! چون شما به اشتباه فکر میکنید که باید نقش ناجی رو برای اون مرد ایفا کنید و نمیدونید که بازی کردن این نقش یعنی نابودی خودتون...
این که وقتی یه نفر که فرق نداره زن باشه یا مرد ، با همسرش مشکل داشته باشه و بدونه یه طرفی هست که بهش ابراز عشق میکنه ، خب این طبیعیه که به جای این که سعی کنه مشکلش رو با همسرش حل کنه بیشتر به سمتی میره که نیاز به تلاش نداره و تامینش میکنه، کلا ادمیزاد همیشه به جای حل مشکلات سعی میکنه دنبال راهی بگرده که فرار کنه،و این راه فرار شما هستید...
خیلی از موارد رو دیدم که اقایون اظهار میکنند در حال جدایی هستن و یا مثلا تا چند ماه دیگه جدا میشن و برای همیشه با شما میمونند، میخوام بگم که تو خیلی از موارد اقایون نظرشون بر میگرده و برای این که به شما ثابت بشه این اتفاق فقط تو موارد نادری میفته ( که اونم من ندیدم بعد از وصال ختم به خیر بشه) بهتره پیشنهاد بدین یه مدت رابطه تون کاملا کات بشه و هر وقت که اون اقا تونست تصمیم قطعی بگیره که برای زندگی شما رو ترجیح میده و میخواد از همسرش جدا بشه ، و این کارو کرد بیاد سمت شما، و گرنه باور کنید این داد خواست طلاق و کشمکشها بین خیلی از زن و شوهرا هست و روزی هزار نفر میرن دادگاه دادخواست طلاق میدن ولی هیچ وقت ادامه ش نمیدن و در واقع به هر دلیلی پشیمون میشن.
من خودم با تمام پوست وگوشتم درد یه خیانت اونم به شکلی خیلی تلخ رو کشیدم ولی با اینحال گاهی که فکر میکنم میبینم که ایا زنی که با همسرم رابطه داشته چقدر ضربه خورده؟ با توجه به این که اون زن خودش متاهل بود و میدونست طعم خیانت چطوریه؟ ولی وای به اینایی که مجرد هستن و تو دام این چنین عشقی گرفتار شدند!!! بعد از سالها چشم باز میکنند و میبینن خیلی چیزا رو از دست دادند، سالهایی که میتونست پر از یه عشق شیرین باشه ، در گیر توهم و سایه ای از عشق بوده و در واقع یه جور زجر بوده، نمیتونن سالهایی رو جبران کنند که پای اون مرد گذاشتن ! و بعد هم این سایه، شاید تا سالها بعد تو زندگی همراهشون باشه و همیشه ترس داشته باشند که نکنه چنین بلایی سر خودشون بیاد! در واقع دچار نوعی بدبینی میشن که به نظر من به این راحتیها نمیشه پاکش کرد.
مساله به این راحتی تموم نمیشه وچقدر میبینم که دختران مجرد برای رهایی از رابطه ی اشتباهی که خودشون هم واقف هستن ، تن به ازدواج اجباری و یا عجولانه میدن و این ازدواج ممکنه برای تمام عمر براشون پشیمونی داشته باشه.
به نظر من ، خیلی دردناکه که یه زن یا یه دختر فقط و فقط برای این که از مردی خوشش میاد ، اینقدر خودش رو تباه کنه ، من میبینم که چقدر عزیزانی هستند که درگیر این روابط غلط هستن و چه غمی دارن و چقدر زجر میکشند!
باور کنید به نظر من کسی که از رابطه ی اشتباه ضربه میخوره در درجه ی اول خودتون هستید و بعد زنی که نقش همسر اون مرد هست ..
من به عنوان کسی که ازدواج کرده برای شما میگم که ازدواج مثل هر امر مهمی یه دوره ی هیجان داره ، و بعد وقتی این هیجانات فروکش کرد ، زندگی چهره ی واقعیش رو به شما نشون میده ، دختران عزیزی که فکر میکنند اگه با مرد متاهلی ازدواج کنند خوشبخت میشن و اون آقا میتونه بدون توجه به گذشته ش با شما روزگار خوشی رو سپری کنه ، سخت در اشتباه هستید.
زندگی هر روز یه بازی داره و یه مساله ی پیش روی شما میذاره که قبل از ازدواج اصلا در مخیله ی شما هم نمیگنجیده که چنین مسائلی بوجود میاد.
من خیلی از نزدیک دیدم که معمولا ازدواجهای دومی که در پی عشق و عاشقی صورت گرفته بعد از مدتی نه چندان طولانی ،دچار تنشهای بیشماری حتی بیشتر از زندگی اول میشه! درسته که دوست داشتن و عشق نیاز لازم برای یک زندگی هست ولی نیاز کافی نیست و خیلی چیزای دیگه هم دخیل هست.
اینو به خاطر داشته باشید که شما فقط از دید خودتون به مسائل نگاه میکنید و هیچ وقت نمیتونید جای زنی باشید که نقش همسر اون مرد رو داشته ، شما باید جای روزهایی که اون زن نقش همسر رو داشته زندگی کنید تا بتونید احساسش رو بفهمید! (چون متاسفانه تو خیلی موارد میبینم که زن اول، به هر دلیلی، راضی به فروپاشی زندگیش نیست)
و در اخر میخوام بگم که بر طبق نظریه دانشمندان قانون جذب ، برای بدست اوردن چیزی باید از یه چیز دیگه دست بکشید ، وقتی شما در گیر یه رابطه ی اشتباه هستین و پیش خودتو ن فکر مکینید که خب ، فعلا این رابطه رو ادامه بدم تا مورد مناسب برای ازدواجم پیدا بشه، یا کسی پیدا بشه که عاشقش باشم ، این اتفاق نمیفته ، شما برای بدست اوردن عشق واقعی باید با میل خودتو ن و با اگاهی از این که این رابطه غلطه ، ازش دست بکشید و اونوقت ببینید که کسانی پیدا میشن که عاشقتون بشن و شما رو دوست داشته باشن.
فکر میکنم این جمله از پیامبر (ص) هست که میگه: اگر شما بخاطر خداوند از چیزی دست کشیدید ، خداوند شما را به چیزی بهتر از ان خشنود خواهد کرد.
اگر قبل از آمدن کسی خوشبخت بوده اید ، مطمئن باشید بعد از رفتن او هم خوشبخت خواهید بود.
مهتاب با تمام حرفات موافقم ولی ببین دست کشیدن از طرف به همین راحتی که تو میگی نیست
من یکی هیچ وقت نخواستم نقش ناجی رو بازی کنم بارها خواستم تموم کنم ولی نمی تونستم و تا به پوچی نرسیدم تمومش نکردم .
الانم حرفم اینه که راهکار بده بگو چطور باید طرفو فراموش کنیم چطور مقاومت کنیم ؟
عزیزم اتفاقا من میخواستم تو اون وبلاگم روش مشارطه ومراقبه رو بنویسم که نشد ولی اینجا حتما مینویسم.
هرچیزی راه خودش رو داره، به نظر من اولین قدم اینه که ما بفهمیم راهمون اشتباهه، متاسفانه خیلی ها فکر میکنند موردشون فرق داره ونمیخوان قبول کنند که راهی که میرن به ترکستان است.
این که ما یاد نگرفتیم که هر کاری تو این دنیا بر میگرده سمت خود ما، وما اولین قربانی هستیم.
مهتاب عالی بود


به مسأله روابط زناشویی با زن اول هم خوب اشاره کردی
من که یعنی زن هستم(اگه اجازه چند شوهری داده شده بود) هیچ دلیلی نداشتم بخاطر دل شوهر دوم یا هر چیزی با شوهر اولم نخوابم!!!
خیالبافی نمیکنم! واقعا برام درک پذیر نیست به خدا!
حتی جنگ جهانی هم بینمون پیش اومده باشه من این بخشو تعطیل نمیکردم! با هیچکدوم!
حیف که دست و بالمون رو بستن وگرنه ثابت میکردیم
(خدا نکنه البته ها)
دیگه تصور کنین مردها با اون تربیتشون از بدو تولد و خصوصیات ذاتی و فطرتیشون چه دیدگاهی روی این قضیه دارن!
اصلا این یه قاعدست(کاری به استثناها نداریم)
ورای جنسیت اکثر آدمهایی که پا روی تعهد اولشون بذارن دیگه هرگز پایبند تعهدات بعدیشون نمیشن! تعهدی مثل س ک س نداشتن با زن اول و و و
عزیزای گلم این روابط روی دروغ.ظلم.ریا.پنهان کاری.پستی.بی انصافی.خودخواهی و شهوت پرستی مرد بنا میشه و هرگز عاقبتی نخواهد داشت
(ثابت شدن این مسأله به زن دوم،منوط به تیپ شخصیتیش هست)
و چیزی که هر روز بیشتر بهم ثابت میشه متاسفانه آینده بسیار تاریکی هست که پا گیر دخترهای مستأصل و بی گناه گرفتار شده به این رابطه میشه
دوستانی که میدونم گرفتار شدین و راه نجات ندارین به خداوندی خدا اینها رو از سر دوست داشتن و دلسوزی گفتم و هرگز قصد دل شکستن یا یک طرفه به قاضی رفتن نداشتم فقط تأییداتی بود به حرفهای مهتاب جان. لطفا کسی به خودش نگیره
مهصاد جان باور کن من وقتی این پست رو مینوشتم ، فقط تو دلم میگفتم خدایا کسی رو نرنجونم، ولی دلم به درد میاد وقتی میبینم اینقدر این روابط زیاد شده.
من خودم سالها با همسرم جدا از هم میخوابیدیم ومن بارها قسمش داده بودم که اگه با کسی هست این کارو با من نکنه ولی اون از این کار نمیگذشت ، ضمن این که باید اعتراف کنم اصلا ادمی نیست که چشم چرون باشه یا ظاهرش تو روابط با زنها این مورد نمایانگر باشه، فقط میخواستم بگم اون زنی که باهاش بوده حتما فکر میکرده ما رابطه ای با هم نداریم.
اصلا دنیا مثل بومرنگه ، هر عملی به خود ما باز میگرده، ممکنه جایی وقتی ادم فکرشو نمیکنه ضربه بخوره واصلا هم نتونه ربطش رو بفهمه. میگن هر عملی تو این دنیا یه فرکانسی داره که اون فرکانس به صورت عکس العمل ما به سمتمون بر میگرده.
متاسفانه چون ما احساساتی هستیم ، بابت این دل خیلی ضربه میخوریم، ضربه هایی که شاید جبرانش سخت باشه.
مهتاب جان من خودم واقعا ازت ممنونم...شاید گاهی تو ناخوآگاهم فکر میکنم که یه مردی که ۱۰-۱۲ سال ازم بزرگتر باشه و قبلا زن داشته و حتی بچه برای دوست داشتن و یه رابطه ی محکم بهتر از یه پسر یه لاقباست!..البته فقط تو ذهنم گاهی میاد!!!
ولی اب این توضیحات شما نظرم عضو شد...راس میگید واقعا!
عزیزم مطمئن باش مردی که زن داره وبچه ، فقط تو رابطه ش یه چیز رو میخواد واونم رابطه ی ج ن س ی هست . اون هیچ عشقی نداره ولی چون وارد وماهر هست میتونه خیلی خوب نقش یه عاشق پیشه رو بازی کنه.
عزیز دلم مواظب باش، انگار یه دره ی عمیقه که خیلی گسترش پیدا کرده.وهمه جا وجود داره.
خیلی عالی بود مهتا جان...
میدونی خیلی جاهاش حس کردم با منی...
میدونی دست کشیدن از کسی که یه عمره عاشقشی سخته..من قصد توجیه خودم رو ندارم...خیلی هم در این مورد توضیح دادم....ولی ما هیچکدوم جای همدیگه نیستیم...
اینکه دوباره بیام و بگم دیگه خیلی تکراری شده..
نمن قبول دارم راه اشتباه اشتباهه...
فرقی نداره من دلیل دارم یا ندارم...
ما آدما هرکدوم برای کارامون دلیل داریم...
خیلی ها امدن به من بد بیراه گفتن و رفتن...خیلی ها موندن کنارم...خیلی ها هستن و همچنان دارن نصیحتم میکنن و خیلی ها هم خسته شدن از نصیحت...
جلبه بعضی ها هم میگن برای به دست آوردن مردی که دوستش داری بجنگ...
ولی مهتا من نه زندگی علی رو خراب کردم نه فراموشش کردم...وقتی پاش افتاد که زن و بچش رو رها کنه خیلی فکر کردم و عاقبتم اون کاری رو کردم که هیچوقت پشیمون نیستم از انجامش...
امیدوارم بتونم بقیه قدم هامم به درستی همین کاری که کردم بر دارم
عزیز دلم من مخاطب خاصی نداشتم...
میدونم سخته، منم نگفتم کار اسونیه ولی مطمئن باش سختیش کمتر از عواقب بعدیش هست.
متاسفانه منم شاهدم که تو خیلی از این وبلاگها بعضی عزیزان انگار اصلا زن اول رو نمیبینن وفقط با دید نویسنده همراه میشن واونو تشویق به ادامه راه میکنند.
عزیزم من وبلاگت رو دنبال میکنم وخیلی برام تحسین برانگیز بود کاری که کردی.
مطمئن باش که بدون پاسخ نمیمونه.
موافقم مهتاب
اما با اصرار به این شدت روی تمایل جنسی آقایان به این مدل رابطه ها زیاد موافق نیستم
به نظر من آقایون متاهل برای اینکارشون فقط یک دلیل قوی دارند اونم ایجاد هیجان توی زندگیشون هست
این هیجان میتونه برای هرکسی یک معنی داشته باشه یکی عشق یکی سکس یکی تلفن زدنهای یواشکی و ...حتی تجربه یک شیطنت (علی همیشه به من میگه من چون قبلا" دوست دختر نداشتم فقط میخواستم تجربه کنم) ..شخص سوم فقط بازی میخوره..همین
با اون قسمتش هم خیلی موافقم که گفتی اگه حضور شخص سوم توی رابطه نبود شاید قدمی برای بهبود وضعیت برداشته میشد. به همین دلیل من وبلاگهایی رو که این نوع دوستیها منجر به ازدواجشون شده دنبال نمیکنم و تمایلی هم به آشنایی بیشتر با این مدل افراد ندارم چون به نظرم اینکار خباثت ویژه ای میخواد که اونا ازش برخوردار هستند. اینکه تا مرحله آخر بهم زدن یک زندگی مشترک به هر قیمتی بری..جالبش اینه که این مدل افراد بعدا" که خرشون از پل گذشت شروع میکنند به توبه و خودشونو گول زدن که : اگه ما نبودیم هم اون زندگی بهم میخورد..در صورتیکه همه میدونیم اینطور نیست...
رها جان چه مورد خوبی رو یاد اور شدی ؛ هیجان
، حتی به بچه های بی گناهی که این وسط قربانی میشن هم توجهی نداریم.
فراموش کردم این یه موردم بنویسم، یه بار تو یکی از این مجلات که مشاوره میدن یه اقایی نوشته بود ، من برای همسرم جون میدم ولی برام خیلی لذت داره که یه چیز مخفی برای خودم داشته باشم وکسی ندونه .
متاسفانه از این روابط خیلی زیاد شده ، و میبینم که تو خیلی از این وبلاگها ، طرف رو تشویق میکنیم ادامه بده
بعد هم انتظار داریم که دنیا روی خوش به ما نشون بده وبگه دست مریزاد..
سلام. من منتظرم بنویسی ها
..
ی شکنه...
مهتاب جان خوب بود بدون رمز می نوشتی اینو.بعضی دخترها بدونن ...
متاسفانه بعضی ها لیاقت ندارن یک زن هم داشته باشن چه برسه یکی بیرون از خونه ساپرتشون کنه. خانمها از مردی که باهاش روبرو میشن یه بت می سازن. ولی یه روز این بت م
باشه عزیزم
اتفاقا فکر کردم بدون رمز بنویسم ولی چون یه اشاره ای به خودم بود رمز گذاشتم، حالا شاید رمزشو بردارم.
اخه مساله اینه که هیچ مردی از این که همزمان با دو نفر یا بیشتر باشه بدش نمیاد وبعد برای هردو هم نقش بازی میکنه واین وسط اون دختر مجرد ضربه ی اصلی رو میخوره.
می دونی... آدم این چیزها رو که می بینه ترجیح می ده تا آخر عمر مجرد بمونه. فکر این که یه روزی چنین خیانتی رو از کسی ببینی هم کشنده ست! چه برسه به حقیقتش...
متاسفانه شرایط جامعه ی ما طوریه که زنی که بهش خیانت شده در خیلی از موارد باید بسوزه وبسازه ولی قسمت دردناکش اینه که پای یه زن دیگه در میونه ، زنی که خودش به نوعی قربانی این خیانت شده.
حرفات کاملاً درسته اما بیشتر کسی میتونه درکش کنه که خودشو از این ورطه کشیده بیرون و حالا بیطرفانه و بدون هیچ احساس یا عشقی داره به قضیه نگاه میکنه
بنظر من زن یا دختری که درگیر این رابطست بخاطر احساساتی بودن بندرت میتونه تحلیل درستی از اوضاع داشته باشه و تصمیم درستی بگیره اما بهم زدنش برای مردها هیچ کاری نداره و در واقع هیچ آسیبی به اونها نمیرسونه
مرمر جان من خیلی از عزیزان رو میبینم که هنوز تو این رابطه هستن وخودشون میدونن اشتباهه ومنتظر رهایی هستن ولی متاسفانه بعضیها حتی به اشتباه کارشون هم واقف نیستن واین خیلی دردناکه.
درسته جدایی از کسی که دوستش داری خیلی سخته وممکنه بهت ضربه بزنه ولی به نظر من باز هم بهتر از یه زندگی تباه شده س. چون متاسفانه من خودم دیدم بخاطر یه عشق ویه رابطه ی اشتباه زندگیشون خراب میشه ودیگه فرصت جبران نیست.
کامل و درست
دیگه چیزی برای گفتن باقی نمیمونه
من که خودم با تمام وجودم پشیمونم
اونایی که اول راهن تورو خدا خودشونو در گیر نکنن
هنگامه جان خوبه که پشیممون هستی ، باور کن حیف شماها که زندگیتون اینطور خراب بشه
خیلی خوب و کامل توضیح دادی. دلیل خیلی از مسایل اینه که ما به عاقبت کار درست فکر نمی کنیم.
فقط به نظر من بهتره رمز این پست رو برداری تا همه بتونن بخونن.
متاسفانه همینجوره.اگه ما به اخر کار فکر میکردیم هیچ وقت تو راه اشتباه نمیرفتیم، فقط حیف که ما اینده نگر نیستیم.
مهتاب این قسمت رو خیلی دوست داشتم: و در اخر میخوام بگم که بر طبق نظریه دانشمندان قانون جذب ، برای بدست اوردن چیزی باید از یه چیز دیگه دست بکشید ، وقتی شما در گیر یه رابطه ی اشتباه هستین و پیش خودتو ن فکر مکینید که خب ، فعلا این رابطه رو ادامه بدم تا مورد مناسب برای ازدواجم پیدا بشه، یا کسی پیدا بشه که عاشقش باشم ، این اتفاق نمیفته ، شما برای بدست اوردن عشق واقعی باید با میل خودتو ن و با اگاهی از این که این رابطه غلطه ، ازش دست بکشید و اونوقت ببینید که کسانی پیدا میشن که عاشقتون بشن و شما رو دوست داشته باشن.
بهار جان اخه من هر رابطه ی این جوری دیدم ، اون دختر فکر میکنه مرد ایده الش فقط همین یه مورد هست. در صورتی که به نظر من باید دنبال یه عشق شیرین وقشنگ بود. واونم به وقتش حتما میرسه ولی نه تا وقتی تو این رابطه هستید.
مهتاب با کمال تاسف، کسی که تو این رابطه ست و سرخوشه، نه این حرفا به خرجش می ره و نه از تجربه های کسایی که خودشون هم درگیر بودن استفاده می کنه. کلا من تجربه کرده م: نرود میخ آهنین در سنگ...
می دونی... من درگیر روابط سه ضلعی نبوده م هیچ وقت. یعنی هروقت مرد متاهلی بهم نزدیک شد، خودمو کشیدم کنار... گاهی سخت بود. اما تونستم واردش نشم. اما چه در موارد این طوری و چه در موارد عشق های از روی سرخوشی کاذب و زودگذر و بچه گانه، تا حالا نشده تونسته باشم کسی رو قانع کنم و به حرفام گوش بده. محال ممکنه. این حرفای تو فقط برای کسانی مفیده که قبلش خودشون هم به این نتیجه رسیده ن و حرفای تو، حرف دل خودشون هم هست...
اره عزیزم من حرفتو قبول دارم، متاسفانه چشمها وگوشها بسته س. درسته که میگن عشق ادمو کور میکنه، حالا حتی اگه بدونی داری میفتی تو چاه ، بازهم حاضر نیستی برگردی.
شاید این نوشته ها به کسانی کمک کنه که هنوز وارد نشدن ویا فکر میکنن میتونن یه لذت زود گذر داشته باشن. من میخوام بگم وقتی وارد یه بازی این جوری شدی دیگه خیلی سخته خودتو نجات بدی.
با این پستت کاملا موافقم
رو ویرانه های زندگی یکی دیگه نمیشه کاخ خوشبختی ساخت
ولی متاسفانه ساخته میشه ، ونه خودشون، بلکه نسل بعد از خودشون هم عذاب میکشن.
عزیزم باهات موافقم
به نظر منم زندگی با مرد متاهل به هیچ عنوان فایده نداره اگه طرف بچه هم داشته باشه که بدتر
اره مشکلاتش خیلی زیاده..
می دونی چیه؟ همه اینا درست، اما نمی شه به کل مردها تعمیم داد. مردهای ایرانی اغلب اینطورین، ایرانی و عرب و پاکستانی و ...
مردهای اروپایی انقدر نابالغ نیستن
کل جنس مرد انقدر نابالغ نیست
کلا در مورد روابط ج ن س ی به نظرم میاد که مردهای کشورهایی که گفتین خیلی حریص هستن. من نمیگم همه اینطورن، ولی اکثریت همینطورن وخب ادم وقتی چیزی رو به وفور میبینه تعمیمش میده به همه. ونمیدونم چطوریه که خیلی مواقع مرای متاهل از مجردا حریص تر هستن!!!!
اون پیشنهاد که دادی که یه مدت کات کنید، بعد که طرف تصمیم گرفت...
خواستم بگم، حرفت کاملا اصولی و درسته، اما یه امای گنده داره، کسانی که وارد عشقهای ممنوعه (حالا از هر نوعیش) می شن، معمولا love addiction دارند، و اتفاقا از علائمش ورود به روابطیه که معلومه سر انجام درستی نداره و قراره فرد آزار ببینه، اما طرف وارد می شه و ادامه میده و آزار می بینه،
بارها توی همین وبلاگها دیده می شه که این زنها نوشتن که عشقشون براشون حالت یک اعتیاد رو داره (و واقعا هم داره)
خوب اینجور آدمها توانایی اون مدت کات کردن رو ندارن، مثل هر اعتیاد دیگه ای، مگه راحته به معتاد به تریاک بگی یه مدت بذار کنار تا بعد؟ اینم مثل هر اعتیاد دیگه ای، تواناییشو ندارن، که اگه داشتن که اصلا انقدرخودآزاری و دگرآزاری نمی کردند که
مطمئنا روش سختیه وفقط در حرف اسونه.
ولی به نظر من بازهم راحت تر از اینه که اون دختر حالت پا در هوا داشته باشه. چون این اقایون متاهل فقط امید واری ایجاد میکنن که دارن از همسرشون جدا میشن واین اتفاق نمیفته!!!!
شاید اگه فکر کنند این کات کردن باعث تصمیم جدی اون اقا میشه بتونن عملیش کنند.
متاسفانه این موضوع مختص دختران مجرد که زندگی آینده خود را تباه می کنند نیست که زنان متاهل هم که زندگی رو به راه و خوبی هم دارند بر اساس یک عادت (داشتن دوست پسر در دوران مجردی) می آیند و با یک مرد مجرد یا متاهل دیگر ارتباط برقرار می کنند و زندگی سالم خودشان را هم تباه می کنند. متاسفانه در این موارد رابطه سکس راحت تر برقرار می شود و از آنجایی که ارتباط سکس برای زنان ایجاد احساس عاطفی عمیق می کند بر خلاف آقایان که احساس سرخوشی عمیق ایجاد می کند این رابطه انقدر ادامه می یابد که حسابی تیشه به ریشه زندگی دو طرف می زند.
راستی از خودت نمی نویسی؟! انشا الله وضعیت استیبل است؟
منم موافقم که داشتن رابطه س ک س برای خانوم علاقه وکشش بیشتر ایجاد میکنه. چون یه زن وقتی عاشق بشه تن به این کار میده ولی برای مرد اینجوری نیست.
کلا من فقط از دید مسائل ج ن س ی نوشتم وگرنه خیلی چیزای دیگه دخیله. وفقط این مورد نیست.
عزیزم وقتی با یه بیمار زندگی میکنی نمیتونم بگی خوبم . فقط سعی میکنم که دیگه اینقدر خودمو اذیت نکنم وتوکل کنم به خدا. وگرنه بعضی وقتا واقعا تحت فشارم..
یه چیز دیگه هم اضافه کنم
اونم اینکه من همیشه فکر میکنم، کسی تو ازدواج اول، بد عمل کرد، خیانت کرد، کتک زد، ... در ازدواج دوم هم همون الگوها یرفتاری رو کما فی السابق ادامه میده. عوض که نشده اون آدم. چه بسا که اگه دنبال عوض شدن و بهتر شدن بود، خوب می رفت پیش متخصصی که کمکش کنه، نه اینکه فرار کنه و وارد رابطه جدیدی بشه. پس اگه یه بار خیانت کرد، بار دوم هم همین کارو می کنه.
بعضی از رفتارها و الگوهای رفتار یقابل تعمیم هستند. منتها نمی دونم چرا بعضی از دخترها اینو نمی بینن؟
فکر م یکنم انقدر کسی بهشون ابراز محبت نکرده، که وقتی یکی پیدا می هش که این کارو می کنه، حالا دو دستی م یچسبندش که از دستش ندن.
خب شاید ااینطور باشه. البته من نمیتونم قبول کنم کسی که یه بار خیانت کرد ممکنه دوباره تکراش کنه.
چون خیانت خیلی عوامل درش دخیل هست.
ولی اینو میدونم که شاید خیلی از اقایون هم دلشون نمیخواد زندگیشون رو به نابودی بره ، اول برای سرگرمی شروع میکنند وبعد هیجاناتش اونا رو سمت رابطه ج ن س ی میبره وبعد هم به دلیل خیلی عوامل دلشون نمیخواد که اون رابطه ی پنهانی رو قطع کنند وخب در این وسط ابراز محبت هم میکنند و اون دختر بیچاره هم گرفتار میشه.
عزیزم مهتاب جان خیلی قشنگ نوشتی
خیلی سخته ولی شدنیه
من زجر میکشم ولی دارم تحمل میکنم.از قسمت اصلیش س ک س خیلی وقته بیرون اومدم .ایشالا از این به بعدش هم خدا کمکم میکنه این ماه رمضونی خیلی خوب بود خیلی ارامش داشتم
راستی عیدت مبارک ایشالا به زودی رنگ ارامش رو ببینی
خیلی نوشته هات بهم کمک میکنه
وبقول دوستمون ارام اگر هم راهکاری برای مقاومت بیشتر داری بگی که عالیه
میبوسمت
مرسی گلم.
عزیزم من فکر میکنم هیچ زن متاهلی بخاطر رابطه ی ج ن س ی نمیره سمت یه نفر دیگه..معمولا زنها عاشق میشن وبعد تن به اون کار میدن وبعد هم خیلی اذیت میشن.
ممنون از دعای قشنگت. منم امیدوارم که تو هم به ارامش برسی واز این غم رها بشی.
مهتاب جان، با حرفات کاملا موافقم... فکر میکنم برای هر دختری ممکنه قرار گرفتن در چنین موقعیتی پیش بیاد... خصوصا در محل کار... مردها تنوع طلب هستند و اگر کمی پای وفاداری و اعتقادشون بلنگه خیلی راحت آغازگر رابطه ای میشن که به ضرر خودشون و دو ضلع دیگر این رابطه است... مهمه هرکی خودش رو بذاره جای دیگری... و مهمتر اینه هیچ وقت و به هیچ بهایی حاضر نباشیم خاری در چشم انسان دیگری بره چه برسه به ضربه عاطفی و روحی...
سالها قبل همکاری داشتم که وقتی با من آشنا شد دختری رو میشناخت و قصد خواستگاری داشت... نوع رابطه ما صمیمت زیادی به وجود آورد که چگونگی بوجود آمدن این صمیمت خودش قصه ای هست... ایشون رفت خواستگاری و با مخالفت خانواده خودش و لجبازی دختر موردنظر در پذیرفتن برخی شرطها مواجه شد... دو خانواده بودند با دو فاز کاملا مخالف... بعد از چند ماه کشمکش ایشون کلا موضوع رو کنسل کرد و بعد مدتی آمد خواستگاری من... میدونستم که دوستم داره... اما ترس از اینکه من باعث انصرافش از خواستگاری اول شده باشم برام وجود داشت... شرط ام رو این قرار دادم که با اون دختر صحبت کنم و مطمئن شم هیچ راهی برای سرگیری اون ازدواج وجود نداره که علیرضا مخالفت کرد... معتقد بود موضوع ربطی به من نداره و نباید وارد قضیه بشم... ولی علیرغم نکوهش بسیاری از دوستان درخصوص اینکه چرا جواب نه به علیرضا میدم ترجیح دادم علیرغم اینکه دوستش دارم جوابم نه باشه... چون حتی اگر ذره ای انصراف علیرضا به دلیل وجود من بود نمیتونستم خودم رو ببخشم... بعدتر در محیط کار دیگری همکاری داشتم که زن و بچه داشت... این آدم هم محبت عمیقی نسبت به من پیدا کرده بود... وقتی ازش خواستم حواسش باشه گفت دید من به این محبت ، محبت مولانا است به شمس... ولی من خوب میدونستم مردها ضربه خورتر از این حرفا هستند... علیرغم اینکه میدونستم خیلی ازم دلخور میشه ولی با سردی تمام اون رو از خودم دور کردم...
میخوام بگم این اتفاق ممکنه سر راه هرکسی واقع بشه... مهم اینه یادمون نره خدایی اون بالا ناظر ماست و اینکه هر عملی در این دنیا عکس العملی به همراه داره... و در این راه تقوا مهمترین ابزار برای مبارزه با نفس آدمی است...
عزیزم خیلی موارد رو هم من دیدم که مرد متاهل بدون اینکه بگه متاهل هست به یه دختر محبت میکنه وبعد وقتی اون دختر عاشق شد میگه که متاهله. وجالبه برام که این رابطه مولانا به شمس رو من هم تو خیلی از مواردی که خوندم دیدم. یعنی مرد به دختر میگه که چنین محبتی بهش داره!!!!
نمیدونم شاید چون همه ی تاریخ ادبیات ما دوستی بین شمس ومولا نا رو خیلی عرفانی میدونستن ! این اقایون به خودشون اجازه میدن چنین مثالی رو بزنن وخودشون رو با چه عرفایی مقایسه کنند!!!!!
می دونی عزیزم که با حرفهایی که علی راجع به سردی همسرش و متقابلا بی علاقگی علی به رابطه با مرجان بهم گفته بود برای من مسجل شده بود که هیچ رابطه ای با هم ندارند وعلی فقط با همسرش همخونه !!! است .ولی بعد از اینکه فهمیدم همسر علی باردار شده و بحثهامون و بعد هم تصمیم من به جدایی پیش اومد علی برای اینکه منو مجاب کنه یه دلیلی آورد که هنوز هم تا یادش میفتم انگار تو سلول سلول بدنم سوزن آخته فرو می کنن و در میارن . به من گفت خطاش در این بوده که در فاصله دو نزدیکی برای تخلیه مانده مایع از دفعه اول نزدیکی درمجراش نرفته دستشویی و ازاونجا که همسرش تمایلی به استفاده به از ک.ا.ن.د.و.م نداره در نزدیکی بعدی احتمالا همون مایع مانده ازدفعه اول باعث بارداری خانومش شده .وگرنه که او حواسش به اخرش بوده !!!!!
این قضیه هم اثبات میل بی حدو حصر آقایونه . از یک طرف برای اینکه با من باشه می گفت هیچ چیزی بین خودش و همسرش نیست و از طرف دیگه تو یه شب چند بار خدمت خانم می رسیده . اونم با انچنان فاصله زمانی اندکی که حتی بینش دستشویی هم نمی رفته .
ارغوان جان ، من خودم نسبت به همسرم میلی ندارم واز وقتی با مژگان هم بود اصلا تمایلی نداشتم باهاش رابطه داشته باشم ولی اون این کارو میکرد. حتی چیزایی هست که ترجیح میدم توضیح ندم ولی میدونم که اقایون برای خیلی مسائل هم که شده رابطه با همسرشون رو قطع نمیکنند!
به نظر من زن وشوهر حتی اگه تو یه اتاق وخونه هم نباشند، تا وقتی طلاق نگرفتن این موضوع بینشون اتفاق میفته.
مهتاب جان... من ادبیات خونده م. الان هم دانشجوی ادبیاتم و البته خب می تونم بگم تو این زمینه زیاد خونده م و تحقیق کرده م. در مورد این کتاب «کیمیا خاتون» که نوشته بودی... این داستان اصلا اساس واقعی نداره. من طرفدار مولوی نیستم و هیچ وقت هم نتونستم به غزل هاش و مثنویش علاقمند بشم. اما نسبت دادن این موارد به آدم های دیگه، حتی اگر اون آدم تو قرن هفتم زندگی کرده باشه کار درستی نیست... شما اگر «مکتوبات» مولانا رو بخونید، می بینید تو نامه هایی که به پسرش نوشته چقدر سفارش عروس رو کرده و چقدر برای مقام و منزلت زن ارزش قائل بوده... حرف هایی به پسرش می زنه که همین الان تو جامعه ی ما اجرا نمی شه!!! من نمی دونم هدف از نوشتن و چاپ چنین کتاب هایی چیه. فقط می تونم با اطمینان اینو بگم که اطلاعاتی که ما در مورد زندگی مولوی داریم به قدری مبهم و رازآلود و آمیخته به افسانه ست که هنوزم که هنوزه پژوهشگرای مولوی نمی دونن تو زندگیش واقعا چی گذشته. هرچقدر هم که چیزی رازآلودتر، مبهم تر و البته بزرگ تر باشه، مردم در موردش بیشتر افسانه سازی می کنند. درست مثل شایعه های امروز... خاص مولانا هم نیست. ما ادبیاتی ها عادت کردیم که بگیم فلان افسانه در مورد فلان شاعر گفته شده و... . می دونم که موضوع حرفام ربطی به موضوع پستت و کامنت های گذاشته شده نداره... اما نمی تونم در مورد این موضوع سکوت کنم. ما نباید به بزرگانمون اتهام هایی بزنیم که پایه و اساس مستند نداره...
بازم از کامنت بی ربطم عذرخواهی می کنم.
تاراجان مرسی از این که این کامنت رو گذاشتی. عزیزم حتما اطلاعات تو درست تره ولی من تو یه منبع دیگه خوندم ، که کیمیا خاتون علت مرگش ناشناخته بود وبعد هم دفعه ی اخری که شمس رفت بعد از مرگ کیمیا بوده. تو همون کتاب هم نوشته بود که مولانا چقدر رفتار انسانی با زنها داشته ولی هرگز از کیمیا برای ازدواجش با شمس نپرسید وخب در اون روزگار کسی هم نمیتونسته بگه که دوست داره با کی ازدواج کنه!!!
من از این کتاب حمایت نمیکنم ، ولی اینو قبول دارم که زندگی مولانا در ابهام بوده.
حالا با این حال جواب کامنتم رو درست میکنم.
اول این رو صادقانه بگم که یکی از منصفانه ترین تحلیل هایی بود که از یک زن اول خواندم.
بعنوان کسی که خودش درگیر یک زندگی متاهلی هست خیلی خوب تونستی روی دیگه ی سکه ی این پدیده ی عجیب و پر رمز و راز یعنی ازدواج رو نشون بدی.
راستش رو بخوای من هم واقعن متاسف میشم که توی بعضی وبلاگها می خونم دختر ساده دل نشسته به انتظار که مرد ایده آلش طلاق بگیره و این طلاق گاهن قراره «بعد از فلان چیز» یا «به محضی که بیسار اتفاق افتاد» رخ بده یا اینکه طرف دادخواست داده و منتظره طرفش با روی خوش بره و برگه ها رو امضاء کنه...
اینطور وقتها یه غم تلخی دارم...
منی که تمام این راه ها رو رفتم شاید بهتر از هر کس دیگه ای بدونم شاید قریب به نود و نه درصد این خط و نشون کشیدن ها راه به جایی نمی بره و فقط وقت تلف کردنه...
اتفاقن در اکثر موارد طرفین بعد از این داد و قالها بهم نزدیکتر میشن و همه مون شنیده ایم چه بسیار بچه هایی که در این کشمکش ها بوجود آمده ان!!
اما خوب خیلی وقتها می بینم طرف دوست داره خودش اینها رو امتحان کنه و به نتیجه برسه.
بسیار خوب! این گوی و این میدان و این هم سالهای عمر تو...
برو و امتحان کن...
از طرف دیگه من واقعن دارم به این نتیجه می رسم که تمام مردهای متاهل اهل این کارها کلماتشون رو از روی هم کپی می کنند!
وقتی کامنت سایه رو خواندم شاخ درآوردم...
فکر کنم همه مون حداقل یکبار این تشبیه عشق مولوی به شمس رو در مورد ارتباطمون شنیده باشیم!
ممنون عسل جان
عزیزم به نظر من نه فقط دختران مجرد فریب میخورن که زنانی مثل کسی که تو زندگی همسر من بود هم فریب میخوره. زنی که هنوز بعد از ده سال نفهمیده که اگه قرار بود طلاقی از طرف شوهر من صورت بگیره اتفاق افتاده بود. چون من خودم هم راغب هستم وهیچ جای قضیه از نظر من مشکلی نداره!!!!
من هم فکر میکنم این که طرف رو در انتظار میذارن تا خودشون ادامه بدن وگرنه اگر تصمیمی جدی داشتن در هر شراطی پی گیر طلاق بودن.نه این که به قول تو یهو یه بچه دیگه هم میاد وسط.(البته این موضوع بیشتر از نوعی هست که همسر اول وقتی به همسرش شک داره انجام میده تا همسرش رو بیشتر به زندگی دلگرم کنه یا دست وپاشو حسابی ببنده)
اره منم چند مورد مثالهای این جوری شنیدم
عالی ترین پست وبلاگت بود.
مرسی عزیزم
چه کم پیدایی؟
دارم سعی میکنم دچار ممنوعه ها نشم.
بیشتر سعی میکنم خودم رو با خانوادم مشغول کنم.
این بهترین کاره .......
سلام !
موفق باشید .
سلام مهتاب جان.میشه به منم رمز بدین؟
سلام. عزیزم اگه بگی وبمو از کجا پیدا کردین، حتما رمز میدم.
nemidunam vasat coment gozashtam ya na
vali khastam begam ke man umadam
ramzetam nadaram
اره عزیزم ، کلی هم برات نگران بودم
تا راحت پیدات کنن
خداروشکر که خوبی وبرگشتی
رمز رو فرستادم ولینکت کردم.
سلام مهتاب جان از وب مهتاب(عشق اول زن چندم؟)پیدات کردم. ممنونم ازت.
عزیزم برات رمزو فرستادم
سلام من فکر می کنم که شما صاحب روح بزرگی هستید که تونستید از خیانت همسرتون دست بکشید و فراموش کنید همش و......
من بخاطر خودم این کارو کردم. ضمن این که همسرم دیگه جایی تو قلب من نداره.
در باره این نوشتت نمیتونم چیزی بگم چون زاویه ی نگاهمون فرق داره.
بنظر من اگه یه آقایی تو خونش کم نداشته باشه و باز دنبال یکی دیگه باشه اون به معنای واقعی مریضه بخصوص اینکه بچه هم داشته باشه.
محبت چیزی نیست که بشه با چیزه دیگه جاشو پر کرد.شاید تونست جای فقرو با محبت پر کرد ولی عکسش امکان نداره یعنی نمیشه جای محبتو با پول پر کرد.
خب عزیزم الان خیلی ها به بهانه های اینجوری دنبال تونع هستن. اگه نگاه کنی تو همین نت انواعشو میبینی.
سلام مهتا جون
من باراولیه که به وبت سر زدم
با وجوداینکه اکثر پستات رمزداره ولی با خوندن این پستت فهمیده که آدم فهمیده ای هستی
باهمه حرفات کاملا موافقم
و برای همسرت متاسفم
ولی عزیزم این زندگیه و تو باید راه خودتو ادامه بدی
سلام عزیزم
مرسی که سر زدین. منم زندگی خودمو میکنم ولی امیدوارم یه روزی همه چیز تموم بشه، چون واقعا توانی برای این زندگی ندارم.
این زنها و دخترایی که وارد چنین رابطه ای میشن اگه یه لحظه خودشون رو جای اون زن اول بذارن و احساسشو درک کنن هرگز این کار رو نمی کنن مشکل اینجاست که این کار رو نمیکنن! یه بار با یه آقایی اشنا شدم به قصد ازدواج اونموقع 23ساله بودم بهم گفته بود شبها بهم زنگ نزن مامانم گیر میده روزها هم اول تک زنگ بزن اگه اوضاع مساعد بود خودم زنگ میزنم منم خوش خیال اصلا فکر بدی نکردم یه روز عصر تلفن زنگ خورد دیدم اونه جواب دادم دیدم یه بچه5-6 ساله است! باهاش حرف زدم گفتم این گوشی کیه داری باهاش حرف میزنی؟ گفت گوشی بابام!!!! دنیا جلوی چشمام سیاه شد!افتادم اینقدر حالم بد شد که تا چند لحظه نمیتونستم نفس بکشم گوشی رو قطع کردم وقتی بهم زنگ زد بیخبر از همه جا، وقتی گفتم فهمیدم متاهله و با هزار فحش که احساسم رو جریحه دار کرده گفت من با زنم مشکل دارم و خلاصه از این خزعبلات تحویلم داد ولی یه لحظه خودم رو گذاشتم جای اون زن بیچاره دیگه نذاشتم حرف بزنه قطعش کردم و دیگه به تلفنهاش جواب ندادم خیلی سخت تونستم رابطه رو فراموش کنم و اینکار اون آقا باعث بی اعتمادی من به مردها شد و باعث شد تا 29سالگی تن به ازدواج ندم و حتی بعد ازدواج هم به همسرم نمیتونستم اعتماد کامل داشته باشم اینم از داستان من در این مورد!
امیدوارم هیچ زن و دختری گرفتار این رابطه اشتباه نشه و گرفتارها خلاص بشن
چقدر جالب.
انگار خیلی از دخترها ، چنین دوستی هایی رو تجربه کردند، فقط باید خداروشکر کنی که زود فهمیدی ...
تکیه کلام همه ی اقایون هم یکیه، همه با خانمشون مشکل دارن.
سلام... من تازه واردم... دوست دارم هر دو تا وبلاگت رو بخونم... اگر قابل دونستی رمزتو به من هم بده
سلام. فرستادم براتون
سلام مهتاب جان
من خیلی اتفاقی از طریق وبلاگ لجوج دیر باور با وبلاگت آشنا شدم
مطالبی رو که رمز نداشت خوندم،خیلی خوب مینویسی
اگه امکانش برات بود رمزتو به من هم بده
خوشحال میشم بتونم همه مطالبتو بخونم
سلام دوست جدیدم..
براتون فرستادم..